آشینه
[نَ / نِ] (اِ) بیضه. تخم مرغ. خایه. مرغانه. رجوع به آستینه و آسینه و آشتینه شود.
آشیهه
[هَ / هِ] (اِ) شیهه. صهیل. شنه.
آصار
(ع اِ) جِ اِصْر.
آصال
(ع ص، اِ) جِ اصیل. صاحب اصلان. || محکم رایان. || (اِ) شبان گاه ها. عشایا.
آصده
[صِ دَ] (ع اِ) اِصاد. گوِ آب میان کوهها. || (مص) برابر کردن دو چیز با یکدیگر. (شرح قاموس).
آصره
[صِ رَ] (ع اِ) گرایش و مهر و مایه و وسیلهء نزدیکی از رحم و قرابت و خویشی و خویشاوندی و پیوند سببی و معروف و احسان و منت. || رسن کوتاه که بدان دامن خیمه را بمیخ استوار کنند. پاچه بند. آخیه. اَخیه. آریّ. ج، اَواصِر.
آصره
[صِ رَ] (ع اِ) جِ اِصار. میخهای طناب. || زنبیلها. || چادرهائی که در آن گیاه پر کنند. || ثقلها. بارها. || گناهان. || عهدها. پیمان ها. || سوراخها (در گوش). || سوگندان بطلاق زن یا آزادی بنده. || نذرها.
آصف
[صَ] (اِخ) پسر برخیا. نام وزیر یا دبیر سلیمان نبی و یا دانشمندی از بنی اسرائیل، و گویند این همان کس است که علمی از کتاب داشت و در قرآن کریم ذکر آن رفته است. و او تخت بلقیس سبا را از دوماهه راه بکمتر از لمح بصر و چشم...
آصف الدوله
[صَ فُدْ دَ لَ] (اِخ) پسر شجاع الدوله. از امراء و نُوّاب هندوستان، و او بزبان فارسی وارد بوده و شعر می سروده. مدت امارت او در فیض آباد و لکنهو 23 سال و در 1212 ه .ق . وفات یافته است.
آصفجاه
[صَ] (اِخ) رجوع به نظام الملک (چن قلیچ خان...) شود.
آصف خان
[صَ] (اِخ) نام وزیر جهانگیر پادشاه هند، و او اصلاً اصفهانی و پسر میرزا رفیع الدین و برادرزادهء میرغیاث الدین است. در جوانی بهندوستان رفته و بوساطت عمّ خویش میرغیاث الدین بدربار اکبرشاه راه یافت و در زمان جهانگیر بوزارت رسید. آصف خان دارای طبع شعر بوده و مثنوی خسرو...
آصفی
[صَ] (اِخ) از شعرای عصر تیموری، پدرش خواجه نعمه الله و خود او از مقربان سلطان مذکور بوده و در اواخر عهد بخدمت سلطان حسین بایقرا پیوسته است. دیوانی بزرگ و چند مثنوی دارد. امیرعلی شیر نوائی او را در تذکره یاد کرده است. وفات او به سال 920 یا...
آصل
[صُ] (ع اِ) جِ اَصْل.
آصیه
[یَ] (ع اِ) آش که از گندم و خرما کنند.
آطال
(ع اِ) جِ اِطْل و اِطِل، به معنی خاصره و تهیگاه.
آطام
(ع اِ) جِ اُطُم. دژها. حصارها. حصون. خانه ها از سنگ.
آطام
(اِخ) نام دهی به یَمامه.
آطروفیا
(یونانی،اِ)(1) (از یونانی آ، حرف سلب + طروفه، خورش. غذا) هزال مُفرط. ضمور عضوی. و رجوع به اَطْروفیا شود.
(1) - Atrophia.
آطریلال
(اِ) رجوع به اِطریلال شود.
آطمه
[طِ مَ] (ع اِ) جِ اَطوم. سنگ پشت های دریائی که کاسه و لاک ستبر دارند.