آغاریدن
[دَ] (مص) خیساندن. تر نهادن. نم کردن. فژغردن. فرغاردن. آغشتن. فروشدن آب و نم در چیزی. خیسیدن. نم کشیدن. نرم شدن. فروبردن آب و نم در جسمی، از زمین و جز آن :
بهنگام نان شیر گرم آوری
بدان شیر این چرم نرم آوری
بشیر اندر آغاری این چرم خر
چنان چون که گردد...
آغاریده
[دَ / دِ] (ن مف / نف) آغارده. خیسیده. خیسانیده. فژغرده. فرغارده. ترنهاده. آغشته. || زهیده. تراویده. ترابیده. || آغالیده.
آغاریقون
(معرب، اِ) (از یونانی آگاریکوس) غاریقون. قسمی سماروغ (قارچ) که در جوف اشجار سال خورد پوسیده مانند انجیر و جمیز پدید آید، چنانکه قاو بر درخت بلوط پیدا شود. و رجوع به غاریقون شود.
آغاز
(اِ) بدائت (بدایت). بدء (بدو). ابتدا. ابتداء. فاتحه. مفتتح. شروع. سر. دخش. درآمد. صدر. مبدأ. اوّل. نخست. ازل. اصل. مقابل فرجام و انتها و انجام و بن و اَبَد :
چون فراز آمد بدو آغاز مرگ
دیدنش بیگار گرداند و مجرگ.رودکی.
بر اندازه بر هر کسی می خورید
ز آغاز فرجام را بنگرید.فردوسی.
همین است...
آغازان
(نف، ق) در حال آغازیدن.
آغاز کردن
[کَ دَ] (مص مرکب) بدأ. ابتداء. بنیاد کردن. شروع. سر گرفتن. از سر گرفتن. انشاء. آغازیدن. آغاز نهادن. گرفتن. برداشتن. برداشت کردن. افتتاح :
بدشمن بر از خشم آواز کرد
تو گفتی مگر تندر آغاز کرد.رودکی.
سرانجام آغاز این قصه کرد
جوان بود چون سیّوسه ساله مرد.
ابوشکور.
برآغالش هر دو آغاز کرد
بدی گفت و نیکی...
آغازکننده
[کُ نَنْ دَ / دِ] (نف مرکب)آغازنده. مبتدی.
آغازگر
[گَ] (ص مرکب) آنکه در سَبَق فرمان حرکت دهد. (فرهنگستان).
آغازنده
[زَ دَ / دِ] (نف) مبتدی. منشی.
آغاز نهادن
[نِ / نَ دَ] (مص مرکب) آغاز کردن. آغازیدن : پس آن مزدور چنگ برداشت و سماع خوش آغاز نهاد. (کلیله و دمنه). شکال هم بدین نمط فصلی آغاز نهاد. (کلیله و دمنه). هر دو جنگ آغاز نهادند. (کلیله و دمنه).
آغازه
[زَ / زِ] (اِ) نام دست افزاری است کفشگران را. (از برهان). || دوالی بدرز میان رویه و زیرهء کفش دوخته تا گرد و آب بدرون نشود. رجوع به آغاره شود.
آغازیان
(اِ مرکب)(1) پرتیست. (فرهنگستان).
.
(فرانسوی)
(1) - Protistes
آغازیدن
[دَ] (مص) ابتداء. شروع. افتتاح. آغاز کردن. آغاز نهادن. گرفتن. سر گرفتن. بنا نهادن. بنیاد. برداشت کردن. برداشتن :
مرد مزدور اندرآغازید کار
پیش او دستان همی زد بی کیار(1).
رودکی.
گه کشتی بیامد پیر نوساز (کذا)
دگر گرد و نهاد دیگر آغاز.
کسائی (از صحاح الفرس).
چو آغازی از جنگ پرداختن
بود خواب را بر تو بر،...
آغازیده
[دَ / دِ] (ن مف / نف) آغازکرده. مبتدی.
آغال
(اِ) آغِل. || خانهء زنبوران. زنبورخانه. || خانهء پشه و امثال آن. || آغاز و ابتدا.
آغال
(نف مرخم) در کلمات مرکبه مانند مرگ آغال(1) و بدآغال، مخفف آغالنده است :
ز روی تیغ تو اندر دو چشم دشمن تو
دهان گشاده نماید نهنگ مرگ آغال(2).ازرقی.
(1) - در بعض فرهنگها بجای مرگ آغال، مردآغال آورده اند و شعر را شاهد معنی اوباردن قرار داده اند، و شاید اصح نیز...
آغال
(اِمص) آغالش :
ترک آغال و فتنه سازی کن
جامهء خُلق خود نمازی کن.؟
آغال
(اِ) آغار. اُغُر.
- بدآغال؛ بداُغُر. بدآغار :
چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد
همه چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال(1).
معروفی.
(1) - در اصل: همه سال.
آغالان
(نف، ق) در حال آغالیدن.
آغال پشه
[پَ شَ / شِ] (اِ مرکب) نام درختی که آن را به عربی شجره البق گویند. پشه غال. سارخکدار. سارشکدار. لامشگر. کژم. کنجک. ناژین. پشه خار. پشه دار. دردار. و نام دیگر آن سده است. و خریطه گونه ها بر آن پدید آید که پشه در آن جای دارد و...