ابهررود

[اَ هَ] (اِخ) نام رودی است که از جنوب قزوین از کوههای سلطانیه سرچشمه گرفته خرهء ابهر را مشروب کرده و به نام رودشور از ساوچبلاغ طهران گذشته و به رود کرج پیوندد و در باطلاقهای شرقی حوض سلطان فرو شود.


ابهررود

[اَ هَ] (اِخ) نام یکی از پنج خرهء خمسهء زنجان که در قسمت علیای رود ابهر (ابهررود) واقع است و دارای یکصد و شش قریه. و مرکز آن ابهر است.


ابهرشهر

[اَ هَ شَ] (اِخ) نام قدیم خراسان فعلی. || نام ایالت نیشابور. ابرشهر.


ابهری

[اَ هَ] (اِخ) ابوبکر محمد بن عبدالله بن محمد بن صالح. رجوع به ابوبکر محمد... شود.


ابهری

[اَ هَ] (اِخ) اثیرالدین مفضل بن عمر فیلسوف ایرانی از مردم ابهر قزوین یا اصفهان. بقول ابن عبری در سال 661 ه . ق. و بقول دیگر در سال 663 ه . ق. وفات کرده است. وی صاحب چندین کتاب است از میان آنها دو کتاب بسیار معروف میباشد یکی...


ابه زاده

[] (اِخ) عبدالله افندی. او در سلطنت احمد ثالث سلطان عثمانی دوبار مسند مشیخت یافت. در 1096 ه . ق. بحلب و در 1100 در مصر و در 1103 در ادرنه و در 1106 در مکهء مکرمه بوده است و در سنهء اخیر در ماه رجب او را به ادرنه...


ابهء سفلی

[اَبْ بَ یِ سُ لا] (اِخ) قریه ای است از لحج.


ابهء علیا

[اَبْ بَ یِ عُلْ] (اِخ) قریه ای است از لحج.


ابهل

[اَ هَ / اُ هُ / اَ هُ / اِ هِ] (ع اِ) وهل. صفینه(1). و آن نوعی از عرعر و سرو کوهی و کوکلان و ورس و ارس و اورس است(2) و ثمر آنرا تخم وهل و جوزالابهل خوانند. و آن درختی است بزرگ(3) که برگش به گز (طرفا)...


ابهل هندی

[اَ هَ لِ هِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) شجره الله. دیودار.(1) شجره الجن. شجره الاکله. مِداد. دیودارو. صنوبر هندی. شاخهای آن بشاخ زرنباد ماند و شیرهء آن به اسم شیر دیودار در فالج و صرع و لقوه سود دهد و هیچ داروی دیگر با او برابری نکند و سنگ گرده...


ابهم

[اَ هَ] (ع ص) آنکه سخن پیدا و فصیح گفتن نتواند. || گنگ. || درِ بسته. || هر زن که هیچگونه نکاح با وی درست نباشد، چون امّ و اخت.


ابهء موسی خان

[اُبْ بَ یِ سا] (اِخ)ابّه ای است بصحرای اترک، واقع در شمال غربی اُبهء چاروا.


ابهول

[اُ] (اِ) بیخی که آنرا اصل السوس گویند. (مؤید الفضلاء). ریشهء شیرین بیان.


ابهی

[اَ ها] (ع ن تف) روشن تر. زیباتر. نیکوتر. بهی تر. احسن: ابهی من القمرین.


ابهیرار

[اِ] (ع مص) ابهیرار لیل؛ به نیمه رسیدن شب. بیشتر شب گذشتن. || بدرازا کشیدن شب. || سخت تاریک شدن شب. یا گذشتن اکثر شب و ماندن ثلث آن. || ابهیرار نهار؛ گذشتن بیشتر مدّت روز.


ابی

[اَ] (حرف اضافه، پیشوند) (از پهلوی اَوی) بی. بلا. بدون :
ابی دانشان بار تو کی کشند
ابی دانشان دشمن دانشند.ابوشکور.
ابی آنکه دیده ست پستان مام
بخوی پدر بازگردد تمام.فردوسی.
ابی او که اورنگ شاهی مباد
بزرگی و بزم سپاهی مباد.فردوسی.
ابی پر و پیکان یکی تیر کرد
بدشت اندر آهنگ نخجیر کرد.فردوسی.
ابی تو مبادا جهان یکزمان
نه...


ابی

[اَ] (ص نسبی) (مرکب از اب، پدر + یای نسبت) پدری. صُلبی. مقابل امی و بطنی.
-اخت ابی؛ خواهر پدری. خواهر صلبی.


ابی

[اَ] (ع اسم + ضمیر) (مرکب از اب، پدر + یای متکلم وحده) پدر من.


ابی

[اَ] (ع اِ) اَب، در حالت جری: ابوبکربن ابی قحافه. علی بن ابیطالب.


ابی

[اَ بی ی] (ع ص) اباکننده. سرزننده. سرکش. جامح. ممتنع. آنکه سر باززند از. انکارکننده: و شرف نفس هرآینه از تحمل حیف ابی تواند بود (؟).
همچنانکه این جهان پیش نبی
غرق تسبیح است و پیش ما ابی.
مولوی.
عقل زان بازی همی یابد صبی
گرچه باعقل است در ظاهر ابی.
مولوی.
|| گشن بز که بول...



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

بازی ادبی بِیتاس

💫 بیتاس، جایی که شعر، بازی و احساس در کنار هم معنا پیدا می‌کنند.

مشاهده و دانلود

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید