ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) احمدبن مسرور بغدادی. رجوع به احمد... شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) احمدبن منصور مطهّری اسپیجابی حنفی. رجوع به احمد... شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) احمدبن نظام الملک. رجوع به ابونصربن نظام الملک شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) احمدبن هلال البکیل. یکی از محدثین و معزمین به طریقهء محموده است. (ابن الندیم).
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) احمدبن یوسف السلیکی منازگردی. کاتب و شاعر وزیر ابونصر مروان صاحب میافارقین و دیاربکر وفات 437 ه . ق. رجوع به احمدبن یوسف... شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) احمد جام. رجوع به احمدبن محمد بن جریر شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) احمد زنده پیل. رجوع به احمدبن محمد بن جریر... شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) احمد معین الدین الکاشی. رجوع به ابونصر معین الدین احمدالکاشی... شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) اختیارالدین علی شیبانی از شعرای عهد سلجوقیان است و او در خدمت سلطان سنجر سلجوقی و مداح او بوده است.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) ادی بن ایوب نام یکی از مترجمین و ناقلین کتب از دیگر زبانها به زبان عرب. (ابن الندیم).
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) ارغیانی.(1) محمد بن عبدالله بن احمدبن محمد. فقیه شافعی نیشابوری. شاگرد امام الحرمین ابوالمعالی جوینی و علی بن احمد واحدی (454 - 528 ه . ق.). مدفن او نیشابور است.
(1) - ارغیان نام ناحیتی به نیشابور دارای چند قریه.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) اسحاق بن احمدبن شیب بن نصر. رجوع به اسحاق... شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) اسدی. رجوع به اسدی... شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) اسعد. عمیدالدین وزیر اتابک سعد زنگی. خوندمیر در دستورالوزراء آرد که: او به وفور علم و فضیلت و جود و سخاوت و جودت ذهن و طبیعت موصوف و معروف بود و گاهی بنظم ابیات آبدار و اشعار لطافت شعار قیام و اقدام مینمود. در روضه الصفا مسطور...
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) اسماعیل بن حماد جوهری صاحب صحاح اللغه رجوع به اسماعیل.... شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) اصفهانی (حکیم...). از مشاهیر اطباء و معارف و معالجین روزگار پادشاهی و عهد سلطنت و شهریاری شاه عباس اول است و در آن زمان عدالت اوان در نزد خواص و عوام و عالی و دانی بصفت حذاقت و رتبهء مهارت در اعمال عملیهء طب موصوف و مسلم...
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) اقطع. رجوع به احمدبن محمد... شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) اوّابی. محمد بن احمد فدوخی. از مشاهیر کتاب و ادبا. کاتب وزیربن هبیره. وفات او به سال 557 ه . ق. رسالهء ادبیهء چند و اشعار بسیار دارد و این قطعه از آن جمله است:
یاربّ عفوک اننی فی معشر
لاابتغی منهم سواک ملاذا
هذا ینافق ذا و ذا یغتاب...
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) بامیانی. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص271 شود.
ابونصر
[اَ نَ] (اِخ) برغشی (در تاریخ بیهقی چ ادیب یکجا مرغشی در مواضع دیگر بزغشی). رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص372، 681 و 688 شود.
