ابومراوح
[اَ ؟ وِ] (اِخ) غفاری. از کبار تابعین است و مولد او بعهد رسول صلوات الله علیه بود.
ابومرثد
[اَ مَ ثَ] (اِخ) غنوی. صحابی است. و رسول صلی الله علیه و آله او را با عباده بن صامت مؤاخات داد و او در خلافت ابوبکر به 66 سالگی درگذشت.
ابومرثد
[اَ مَ ثَ] (اِخ) الغنوی. کنازبن حصین. حلیف حمزه بن عبدالمطلب. صحابی است.
ابومرحب
[اَ مَ حَ] (ع اِ مرکب) ظِل. (المزهر) (المرصع). سایه.
ابومرحب
[اَ مَ حَ] (اِخ) صحابی است.
ابومرحب
[اَ مَ حَ] (اِخ) الانصاری. صحابی است.
ابومرحب
[اَ مَ حَ] (اِخ) سویدبن قیس. رجوع به سوید... شود.
ابومرحوم
[اَ مَ] (اِخ) عبدالرحیم بن کردم بن ارطبان. محدث است.
ابومرحوم
[اَ مَ] (اِخ) عبدالرحیم بن میمون. محدث است و از او سعیدبن ایوب روایت کند.
ابومرحوم
[اَ مَ] (اِخ) مکی ملیکی. محدث است.
ابومرحوم
[اَ مَ] (اِخ) یحیی بن میمون مصری. محدث است.
ابومرداس
[اَ مِ] (ع اِ مرکب) تنین. (المرصّع).
ابومرزبان
[اَ مَ] (اِخ) عبدالله بن جعفربن درستویه النحوی. رجوع به عبدالله... شود.
ابومرزوق
[اَ مَ] (اِخ) محدث است. او از ابی غالب و از او ابوالعدبس روایت کند.
ابومرزوق
[اَ مَ] (اِخ) تجیبی. محدث است.
ابومرزوق
[اَ مَ] (اِخ) حبیب بن شهید مصری. محدث است.
ابومرسال
[اَ مِ] (ع اِ مرکب) پلنگ. (المرصع).
ابومروان
[اَ مَرْ] (ع اِ مرکب) وزغه. (المرصع).
ابومروان
[اَ مَرْ] (اِخ) او راست: الاستدلال بالحق فی تفضیل العرب علی جمیع الخلق.
ابومروان
[اَ مَرْ] (اِخ) ابن حبیب. عبدالملک سلمی فقیه اندلسی. او راست: شرح الموطأ مالک. وفات 239 ه . ق. (کشف الظنون). و رجوع به ابن حبیب ابومروان.... شود.
