ابومره
[اَ م ؟ ر رَ] (اِخ) الطائفی. صحابی است.
ابومره
[اَ م ؟ ر رَ] (اِخ) مولی قیس بن عبد الانصاری. محدث است و از رویفع بن ثابت روایت کند.
ابومره
[اَ ؟ رَ] (اِخ) یزید. مولی عقیل بن ابیطالب. تابعی است.
ابومری
[اَ ؟] (اِخ) قطن بن عبدالله. محدث است.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (ع اِ مرکب) پیادهء قاضی. فراش احضار مدعی علیه قاضی را.(1)
(1) - این کلمه در یادداشتهای من بود و در این وقت که بتدوین آن مشغولم مراجعهء ثانوی بکتابهای دسترس شد و جائی نیافتم.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) نام خمّاری به مکّه در جاهلیّت. و گویند ابوسفیان در خانهء این خمّار با سمیّه زوجهء عبید بیارامید و او به زیادبن ابیه حامله گشت.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) تابعی است. او از ثوبان و ثوبان از رسول صلوات الله علیه و از ابومریم عباده بن نسی روایت کند.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) تابعی است. او از عمر، و از او زیادبن ابی سوده روایت کند.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) جدّ ابی بکربن ابی مریم. صحابی است.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) الازدی. صحابی است.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) انصاری. تابعی است. وی از جابربن عبدالله انصاری و جابر از رسول صلوات الله علیه روایت کند.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) ایاس بن جعفربن الصلت الحنفی. محدث است و از او ابوعمروبن العلاء روایت کند.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) ایاس بن صبیح حنفی. او در اوّل با مسیلمهء کذّاب بود و محمد بن سیرین از او روایت کند. و ایاس اول کس است که در بصره قضا راند.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) الحنفی صبیح بن المحرث. صحابی است.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) خادم مسجد دمشق. تابعی است و از ابی هریره روایت کند.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) زربن حُبیش الاسدی. از زهاد تابعین است و از عمر، و علی و ابن عوف و ابن مسعود و ابی بن کعب و حذیفه و صفوان بن عسال روایت کند و عمری طویل یافته است. عاصم بن ابی الجود گفت: مردان این راه را دیدم که...
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) زیادبن صبیح. محدث است.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) سلولی. از بنی مره بن صعصعه بن معویه. صحابی است.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) سلولی. مالک بن ربیعه، والد یزید و ابومره. صحابی است.
ابومریم
[اَ مَ یَ] (اِخ) شیم بن دیم. محدث است.
