ابومحمود
[اَ مَ] (اِخ) حامدبن خضر خجندی. رجوع به حامد... شود.
ابومحمود
[اَ مَ] (اِخ) محمد بن امین الدین عبدالعزیز. رجوع به محمد... شود.
ابومحیاه
[اَ ؟] (اِخ) یحیی بن یعلی بن حرمله. محدث است.
ابومحیریز
[اَ مُ حَ] (اِخ) عبدالله بن محیریز. تابعی است.
ابومخارق
[اَ ؟] (اِخ) حارث بن حارث. محدث است و خالدبن سعدان از او روایت کند.
ابومخارق
[اَ ؟] (اِخ) زهیربن سالم. محدث است و صفوان بن عمرو از او روایت کند.
ابومخارق
[اَ ؟] (اِخ) مغراء العبدی. محدث است.
ابومختار
[اَ مُ] (ع اِ مرکب) استر. (مهذب الاسماء). بَغْل. قاطر.
ابومختار
[اَ مُ] (اِخ) مهران. محدث است.
ابومخراق
[اَ مِ] (اِخ) جویریه بن اسماءبن عبیدبن اسماءبن عبیدبن مخراق. محدث است.
ابومخزوم
[اَ مَ] (اِخ) حمّاد. محدث است.
ابومخشی
[اَ ؟] (اِخ) الطائی، سویدبن مخشی. صحابی بدری است.
ابومخلد
[اَ مُ خَلْ لَ] (اِخ) ابلیس. شیطان. ابومرّه. عزازیل. دیو.
ابومخلد
[اَ مُ خَلْ لَ] (اِخ) او راست: تفسیر.
ابومخلد
[اَ مُ خَلْ لَ] (اِخ) ابن بختیشوع بن بختیشوع. طبیبی از خاندان بختیشوعی. او را در طب تصرفاتی بوده و مردم بغداد او را مبارک قدم میشمردند و عمری طویل یافت و به یکشنبهء نیمهء جمادی الاولی سال 417 ه . ق. به بغداد درگذشت. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی...
ابومخلد
[اَ مُ خَلْ لَ] (اِخ) ایاس بن ابی تمیمه المرادی. محدث است و نام دیگر او فیروز است.
ابومخلد
[اَ مُ خَلْ لَ] (اِخ) عطاءبن مسلم الخفاف. محدث است.
ابومخلد
[اَ مُ خَلْ لَ] (اِخ) فیروزبن ابی تمیمه المرادی. محدث است و نام دیگر او ایاس است.
ابومخلد
[اَ مُ خَلْ لَ] (اِخ) محمد بن عبدالله العمی البصری. محدث است.
ابومخلد
[اَ مُ خَلْ لَ] (اِخ) مهاجر. محدث است.
