ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) نوح بن نصر سامانی. متوفی 343 ه . ق. رجوع به نوح... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) ولی الدوله. رجوع به ابن خیران ولی الدوله... و رجوع به احمدبن علی... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) وهب بن اسماعیل الاسدی. محدث است و محمد بن المثنی ابوموسی از او روایت کند و ثقه است.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هادی بن مهدی بن منصور خلیفهء عباسی. رجوع به هادی... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هارون. محدث است. او از مقاتل بن حیان و از او حسن بن صالح روایت کند.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هارون بن عباس مأمونی. رجوع به مأمونی هارون بن عباس شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هارون بربری. محدث است و یعلی بن عبید از او روایت کند.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هارون الرشیدبن المهدی بن المنصور. رجوع بهارون الرشید... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هاشمی. از خویشان القادربالله خلیفهء عباسی. او پس از استقرار مسعود بملک، از جانب خلیفه برسالت آمد نزد مسعود و مسعود را منشور و خلع و دیگر کرامات آورد به نیشابور.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هاشمی. رجوع به عبدالصمدبن علی بن عبدالله بن العباس بن عبدالمطلب هاشمی... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هبه اللهبن علی بن عرام ربعی. رجوع به هبه الله... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هذلی. او از حسن و از او عکرمه بن خالد روایت کند.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هشام بن بهرام. محدث است و از معافی بن عمران روایت کند.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هشام بن الحکم. مولی بنی شیبان الکوفی. رجوع به هشام... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) هکاری. رجوع به عیسی بن محمد بن احمدبن یوسف بن ابی القاسم... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) یابری اندلسی. رجوع به ابن عبدون... و رجوع به عبدالمجید... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) یافعی. عبدالله بن اسعد یمنی. رجوع به یافعی... و رجوع به عبدالله... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) یحیی بن اکثم مروزی. رجوع به یحیی شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) یحیی بن حسین علوی نیشابوری. متکلم شیعی. رجوع به یحیی... شود.
ابومحمد
[اَ مُ حَمْ مَ] (اِخ) یحیی بن زیاد فهیر الرّقی. محدث است.
