ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) یزیدبن عبدالرحمن السحیمی. محدث است.
ابوکدام
[اَ کِ] (ع اِ مرکب) عنز. (المرصع). ماده بز. ماده آهو.
ابوکدینه
[اَ ؟ نَ] (اِخ) یحیی بن المهلب. محدث و ثقه است.
ابوکرب
[اَ کَ رِ] (اِخ) اسعد، تبع اوسط بن تبع الاقرن. یکی از ملوک یمن. و ابن بلخی در فارسنامه آرد که: و در روزگار او [ وشتاسپ بن لهراسب ] در یمن تبع پیدا شد و ملک یمن و کنعان بدست گرفتند و این تبع آن است که در قرآن...
ابوکرب
[اَ کَ رِ] (اِخ) شمربن افریقین بن ابرهه بن حارث الرایش. گویند او شهر سمرقند را پی افکنده است و این نیز یکی از مجعولات و مصنوعات ادبای عرب است که عادتاً هرجا کلمه ای بتصحیف و تحریف و قلب و ترخیم شبیه بکلمهء عربی یابند افسانه و اسطوره ای...
ابوکرب
[اَ کَ رِ] (اِخ) الضریر. پیشوای صنف کربیه است. و کربیه یکی از چهار فرقهء کیسانیه باشند. (بیان الادیان) (مفاتیح العلوم خوارزمی).
ابوکردوس
[اَ کُ] (اِخ) علی بن شداد. محدث است.
ابوکرز
[اَ کُ / کُرْ رَ] (اِخ) وبره الحارثی. محدث است.
ابوکرمه
[اَ ؟ مَ] (اِخ) الکندی. او از زاذان و از او علاءبن عبدالکریم روایت کرده است.
ابوکرمه
[اَ ؟ مَ] (اِخ) محدث است.
ابوکریب
[اَ کُ رَ] (اِخ) ابوبکر حوشب بن مسلم بصری. محدث است (؟). (الکنی والاسماء للدولابی ج 1 ص 120 س 5).
ابوکریفا
[اَ] (اِخ) (از یونانی آپوکروفُس(1)، پوشیده، نهان) نامی است ملحقات موضوع و مصنوع تورات و انجیل را. اسامی منتسبات به تورات چهارده است: اسدراس اول، اسدراس دویم، طوبیت، یهودیت، بقیهء فصول کتاب استر، حکمت سلیمان، حکمت یشوع بن سیراخ، باروخ، اقوال سه جوان و تتمهء کتاب دانیال، تاریخ سوسنه، تاریخ...
ابوکریمه
[اَ کَ مَ] (اِخ) فرات. محدث است.
ابوکریمه
[اَ کَ مَ] (اِخ) العبدی. یکی از عباد از مردم شام. (صفه الصفوه).
ابوکریمه
[اَ کَ مَ] (اِخ) مقدام بن معدیکرب. صحابی است.
ابوکریمه
[اَ کَ مَ] (اِخ) یحیی بن مهلب. او راست: کتاب تفسیر بر قرآن. (ابن الندیم).
ابوکعب
[اَ کَ] (اِخ) محدث است. او از عبدالله بن عمرو و از او ابوالتیاح روایت کند.
ابوکعب
[اَ کَ] (اِخ) ازدی. تابعی است. او از شهر، و شهر از ام سلمه امّالمؤمنین روایت کند.
ابوکعب
[اَ کَ] (اِخ) ایوب بن موسی السعدی. محدّثی از مردم بلقاء و ثقه است.
ابوکعب
[اَ کَ] (اِخ) بصری. صاحب الحریر. محدث و ثقه است.
