ابوکامل
[اَ مِ] (اِخ) نصربن صالح بن مرداس ملقب به شهاب الدوله. رجوع به نصر... شود.
ابوکامل
[اَ مِ] (اِخ) یزیدبن ربیعهء دمشقی. محدث است و از ابی اشعث صنعانی روایت کند.
ابوکان
[اَ] (اِخ) ابن دواخان بن براق خان بن ییسون دوابن موتوکان بن جغتای بن چنگیز. پدر ییسون تیمور و جهانگشای. رجوع به حبیب السیر ج 2 ص 30 و 31 شود.
ابوکاهل
[اَ هِ] (اِخ) احمسی. رجوع به ابوکاهل قیس بن عائذ... شود.
ابوکاهل
[اَ هِ] (اِخ) عبدالله بن مالک. رجوع به ابوکاهل قیس بن عائذ... شود.
ابوکاهل
[اَ هِ] (اِخ) قیس بن عائذ یا عبدالله بن مالک. صحابی است. وفات او بروزگار حجاج بود.
ابوکاهل
[اَ هِ] (اِخ) قیس بن عائذ. صحابی است و ابن ابی خالد از وی روایت کند.
ابوکاهل
[اَ هِ] (اِخ) قیس بن عائذ بجلی. صحابی است.
ابوکباش
[اَ کِ] (اِخ) محدث است و کدام بن عبدالرحمن از او روایت کرده است.
ابوکباش
[اَ کِ] (اِخ) عیسی تاجر. محدث است.
ابوکباش
[اَ کِ] (اِخ) کندی. محدث است.
ابوکبر
[اَ کِ] (ع اِ مرکب) درم. (مهذب الاسماء). درهم. (السامی فی الاسامی) (المرصّع).
ابوکبشه
[اَ کَ شَ] (اِخ) محدث است. او از ابی موسی و از او عاصم روایت کرده است. (الکنی للبخاری).
ابوکبشه
[اَ کَ شَ] (اِخ) مولی رسول الله. او بدر و مشاهد دیگر را دریافت و به سال 13 یا 23 ه . ق. وفات کرد. و ابن هشام گوید که او فارسی است.
ابوکبشه
[اَ کَ شَ] (اِخ) اوس یا سلیم دوسی. صحابی است.
ابوکبشه
[اَ کَ شَ] (اِخ) انماری. صحابی است و در نام او اختلاف است. وی بشام سکونت داشت.
ابوکبشه
[اَ کَ شَ] (اِخ) سکسکی. عریف سکاسک. تابعی است. او از ابی الدرداء و از وی پسر او روایت کند.
ابوکبشه
[اَ کَ شَ] (اِخ) سلولی. (الکنی للبخاری).
ابوکبشه
[اَ کَ شَ] (اِخ) سُلَیم یا اوس دوسی. صحابی است.
ابوکبشه
[اَ کَ شَ] (اِخ) عمر بن سعد الانماری. صحابی است.
