ابوکبشه
[اَ کَ شَ] (اِخ) فارسی. مولی رسول الله. او بدر و دیگر غزوات را درک کرد و به سال 13 یا 23 ه . ق. درگذشت.
ابوکبشه
[اَ کَ شَ] (اِخ) وجز(1) یا جزء(2). مردی بروزگار جاهلیت از بنی خزاعه، پدر قبله و قبله مادر وهب و وهب پدر آمنه مادر رسول صلوات الله علیه. او از عبادت ارباب کثیرهء عرب سر باز زد و به پرستش شعری العبور یعنی بنوعی از یگانه پرستی بسنده کرد و...
ابوکبشه
[اَ کَ شَ] (اِخ) وهب بن عبد مناف. جد امّی رسول صلوات الله علیه. رجوع به ابوکبشه وجز... شود.
ابوکبیر
[اَ کَ] (ع اِ مرکب) صُرَد. (المرصّع).
ابوکبیر
[اَ کَ] (اِخ) نام قصبه ای به 87 هزارگزی شمال شرقی قاهره.
ابوکبیر
[اَ کَ] (اِخ) اهوازی. احمدبن محمد بن فضل. او راست: کتاب مناقب الکتاب. (ابن الندیم).
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) افلح. مولی ابی ایوب. محدث است.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) انصاری. تابعی است. او از علی بن ابیطالب سلام الله علیه روایت کند.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) حلاج. محدث است و لیث بن سعد از او روایت کند.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) دینار. محدث است و محمد بن اسحاق از او روایت کند.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) رفیع. محدث است و عمران بن حدیر از او روایت کند.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) زهیربن الاقمر. محدث است.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) سیبویه، عمروبن عثمان نحوی بصری حارثی. رجوع به سیبویه... شود.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) عبدالله بن مالک زبیدی. محدث است.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) عمروبن عثمان ملقب به سیبویه. رجوع به سیبویه... شود.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) عمیربن زوذی. محدث است و مخالد از وی روایت کند.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) محاربی. او از خرشه و از او ثابت بن عجلان روایت کند.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) مولی بنی هاشم. تابعی است و از ابوذر غفاری روایت کرده است.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) مولی عبدالله بن جحش حجازی. او از محمد بن عبدالله روایت کرده است.
ابوکثیر
[اَ کَ] (اِخ) هذلی. شاعر. او راست: دیوان شعر.
