ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن نوشتکین. یکی از امراء و جیش ابوعلی سیمجور. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 203 و ترجمهء تاریخ یمینی چ طهران ص 150 شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن الولید. شیخ المعتزله. فقیه و منطقی. رجوع بتاریخ الحکما قفطی چ لیپزیک ص 365 و 366 شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن هود. حسن بن عضدالدوله مرسی. رجوع به ابن هود ابوعلی حسن... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن هیثم. حسن بن حسن، یا حسین بصری. رجوع به ابن هیثم ابوعلی حسن... و رجوع به نزهه الارواح شهرزوری ص 50 شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن یزید الابلی. برادر یونس بن یزید. او از زهری روایت کند.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابونواس حسن بن هانی بن عبدالاول بن صباح اهوازی. رجوع به حسن... و رجوع به ابونواس... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن ابراهیم بن ایوب المسوحی. رجوع به احمد... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن اسماعیل بن الخصیب الانباری الکاتب.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن افضل. رجوع به احمد... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن جعفر دینوری. رجوع به احمد... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن عاصم الانطاکی. رجوع به احمد انطاکی... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن عبدالرحمن بن مندویهء اصفهانی. رجوع به ابن مندویه ابوعلی... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن علی بن الحسن المادرانی الکاتب. رجوع به احمد... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن محمد بن بشربن سعد المرثدی. رجوع به احمد... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن محمد بن جعفربن مختار واسطی. رجوع به احمد... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن محمد بن حسن اصفهانی. معروف بامام مرزوقی. ادیب و شاعر شیعی. شاگرد ابوعلی فارسی. وفات 421 ه . ق. و رجوع به احمدبن محمد مرزوقی شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن محمد بن المظفربن محتاج چغانی. او دو سال پیش از مرگ پدر یعنی به سال 327 ه . ق. بجای پدر از دست امیر نصربن احمد سامانی حکومت و سپاهسالاری خراسان یافت و در 329 بحرب ماکان به ری و جرجان شد و ماکان را بشکست...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن محمد بن یعقوب ملقب به مسکویه خازن. رجوع به احمد... و رجوع به ابوعلی مسکویه... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن محمد رودباری. رجوع به ابوعلی رودباری... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) احمدبن محمد مرزوقی. رجوع به ابوعلی احمدبن محمد بن حسن... و رجوع به احمد... شود.
