ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن احمد استرابادی. رجوع به حسن... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن بشر. از روات حدیث است.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن حارث خوارزمی. رجوع به حسن شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن حسین بن ابی هریره فقیه شافعی. وی فقه از ابی العباس بن سریج و ابی اسحاق المروزی فراگرفت و به بغداد درس گفت و عدهء کثیری از شاگردان او در فقه برتبهء استادی رسیدند و امامت عراقین به وی منتهی گشت و نزد سلاطین و...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن حسین بغدادی. رجوع به حسن بن حسین بن ابی هریره بغدادی شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن خطیربن ابی الحسن النعمانی فارسی. نسبت او به نعمانیه قریه ای میان بغداد و واسط است. مولد او به سال 548 ه . ق. بود. او فقه بشیراز آموخت و چنانکه صاحب معجم الادباء گوید وی در نحو و لغت و عروض و قوافی و...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن خلف بن عبدالله بن ثلمیه یا بلیمه(1). رجوع به حسن... شود.
(1) - صاحب کشف الظنون در دو مورد این کلمه را بدین دو صورت آورده است.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن خمیر الحرازی. از روات است و عمران بن بکار از او روایت کند.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن داودبن حسن بقار یا نقاش یا نقاد قرشی کوفی. رجوع به نقاد ابوعلی حسن... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن داود رقی. رجوع به حسن... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن ربیع. از روات حدیث است.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن رشیق قیروانی ازدی. ادیب و شاعر. رجوع به ابن رشیق ابوعلی حسن شود.
ابوعلی
[اَ ع] (اِخ) حسن بن زیاد لؤلؤی. رجوع به لؤلؤی حسن... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن سجّاده. از روات حدیث است.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن شعیب. رجوع به حسن... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن عبدالعزیز جروی. از روات حدیث است. او از بشربن بکر و از او یحیی بن حسان روایت کند.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن عبدالله. او راست: شرح ابیات کتاب ایضاح ابوعلی فارسی در نحو.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن عبدالله اصفهانی. رجوع به حسن... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن عبدالله بندنیجی. رجوع به حسن... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) حسن بن عبدالله عثمانی نیشابوری. رجوع به حسن... شود.
