ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن سوار. کاتب و رئیس خزانهء وقف بود به بصره. (ابن الندیم).
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن شبل، حسین بن عبدالله. رجوع به ابن شبل ابوعلی، حسین... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن شخباء، حسن بن عبدالصمد عسقلانی. رجوع به ابن شخباء ابوعلی... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن صدقه، حسن بن علی، عمیدالدوله. رجوع به ابن صدقه جلال الدین عمیدالدوله... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن ضحاک حسین خراسانی. معروف به خلیع شاعر. رجوع به ابن ضحاک ابوعلی... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن عبدالله بن الحارث بن رحضه بن عامر قرشی. صحابی است. از مسلمین یوم الفتح. و او بیمامه کشته شد.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن عبدالله بن یحیی بن خاقان. مقتدر خلیفه پس از عزل ابن فرات علی بن محمد، به سال 299 ه . ق. ابوعلی را بوزارت برداشت و او وزیری بی کفایت بود و بزودی با استصواب مونس خادم عزل و علی بن عیسی بجای او نصب شد....
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن عطا. پس از وفات شمس الدوله چون شیخ الرئیس ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا را کرت دیگر بوزارت پسر شمس الدوله نامزد کردند، ابن سینا از قبول این منصب سر باززد و در خانهء ابوعلی بن عطا بهمدان متواری گشت و طبیعیات و الهیّات شفا...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن فضال. حسن بن علی. رجوع به ابن فضال ابوعلی... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن ماکولا. وزیر جلال الدوله بویهی. هبه اللهبن علی بن جعفر. صاحب حبیب السیر کنیت ابن ماکولا را ابوعلی آورده است و دیگران ابوالقاسم گفته اند. رجوع به ابن ماکولا ابوالقاسم... و رجوع به حبط ج 1 ص 353 شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن مأمون. پدر ابوعلی. مأمون خوارزمشاه بود و چون درگذشت پسر او موسوم به ابی علی بجای پدر نشست و برای استحکام امر خویش خواهر محمودبن سبکتکین را بخواست و بزنی کرد و تا بزیست قاعدهء مصادقت میان او و محمود برقرار بود و پس از وی...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن محتاج. احمدبن ابی بکر محمد. رجوع به ابوعلی محتاج شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن محمد بن قطب الدین. او راست: رساله ای در الفاظ کفر.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن مطهر. رجوع به حبط ج 1 ص 235 شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن المقتفی لامرالله. او پس از مرگ پدر داعیهء خلافت داشت و مادر وی در مرض موت مقتفی، المستنجد را بدست کنیزکان کشتن میخواست تا پسر خود ابوعلی را بمسند خلافت نشاند. استادالدار عضدالدین بر این معنی وقوف یافت و مستنجد را آگاه کرد و قتل مستنجد...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن مقله، محمد بن علی. رجوع به ابن مقله ابوعلی... و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 254 س 7 شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن منکجا الکاتب النصرانی. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 112 س 15 شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن مندویه. رجوع به ابن مندویه ابوعلی و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک ص 438 س 1 شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن مندویه. احمدبن عبدالرحمن طبیب اصفهانی. رجوع به ابن مندویه ابوعلی... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن نصر. حسن بن علی شاعر. رجوع به ابن نصر ابوعلی حسن... شود.
