ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن ابی الخیر مسیحی پسر ابوالخیر مسیحی طبیب. وفات 620 ه . ق. رجوع به نامهء دانشوران ج 1 ص 223 شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن ابی عقیل. رجوع به ابن ابی عقیل ابومحمد... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن ابی قره منجم علوی بصری. رجوع به ابن ابی قره... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن ابی هریره. حسن بن حسین بن ابی هریره. فقیه شافعی. او راست: شرح مختصر مزنی. وفات 345 ه . ق. و رجوع به ابن ابی هریره... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن استاد هرمز. از دست صمصام الدوله شش تن از فرزندان عزالدوله بختیاربن معزالدوله را اسیرکرد و نزد صمصام الدوله برد و او دوتن را بکشت و چهارتن دیگر را به زندان کرد و کرتی دیگر صمصام الدوله او را به بغداد به حرب بهاءالدوله فرستاد و...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن الیاس. و نام او محمد است والی کرمان. در 345 ه . ق. از ملوک دیالمه گریخته به بخارا رفت ابوصالح منصور را به تسخیر ممالک دیالمه تحریض کرد و هر دو طرف حاضر به جنگ شدند. لکن میان رکن الدولهء دیلمی و منصور صلح افتاد...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن بصیر کاتب. او را بیست ورقه شعر است. (ابن الندیم).
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن بناء حسن بن احمد حنبلی بغدادی فقیه. وفات به سال 471 ه . ق. او راست: کتاب طبقات الفقهاء. کتاب در علم وجوه و نظائر. الرساله المغنیه فی السکوت و لزوم البیوت.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن جزله. یحیی بن عیسی. رجوع به ابن جزله... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن جنید. محمد بن احمد معروف به اسکافی فقیه شیعی. رجوع به ابن جنید ابوعلی... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن حرب. رجوع به صیرفی، ابوعلی بن حرب... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن حسین مروی یا نیشابوری. شاعری مدّاح سلطان علاءالدین سکندر. رجوع به مجمع الفصحاء و لباب الالباب شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن حمویهء اصفهانی. وزیر. او پس از وفات صاحب بن عباد با ابوالعباس الضبی ده هزار دینار پیشکش فخرالدوله کرده و به وزارت رسیدند و دست ظلم و تعدی و مصادره گشودند و تا آخر اوقات حیات او این شغل داشتند. رجوع به ص 351 حبط ج...
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن خاقان. محمد بن عبیدالله. رجوع به ابن خاقان ابوعلی... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن خلاد بصری محمد... رجوع به ابن خلاد ابوعلی... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن خیران. حسین بن صالح. رجوع به ابن خیران ابوعلی... و رجوع به نامهء دانشوران ج 3 ص 134 شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن دَوماء نعلی. محدّث است.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن رسته. احمدبن عمر. رجوع به ابن رسته ابوعلی... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن رشیق. حسن قیروانی. رجوع به ابن رشیق ابوعلی حسن بن رشیق... شود.
ابوعلی
[اَ عَ] (اِخ) ابن زرعه. متوفی398 ه . ق. رجوع به ابن زرعه ابوعلی... شود. و از کتب اوست علاوه بر آنکه در ابن زرعه سابقاً آورده ایم: ترجمهء مقداری قلیل از کتاب برقلس در تفسیر فاذن از سریانی به عربی.
