ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) دورقی. بشیربن عقبه. از روات است و عبدالرحمن بن مهدی از او روایت کند.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) زهره بن معبدبن عبدالله بن هشام. از روات حدیث است.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) صاحب الصاع. صحابی است. قتاده گوید نام او حثحاث است. و از آنرو وی را صاحب الصاع گویند که روزی به دو صاع خرما مزدوری آبکشی کرد و یک صاع آن به اهل خویش گذاشت و صاع دیگر برسم صدقه برسول صلوات اللهعلیه برد.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) عبدالرحمن بن عبدالله بن ثعلبه. صحابی است.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) عبدالله بن عقیل الثقفی کوفی. از روات است.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) لبیدبن ربیعه بن عامربن مالک. شاعری از عرب. رجوع به لبید... شود.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) محمد بن علی بن محمد صابونی محمودی. او راست: جزئی در حدیث، مترجم بکتاب تحفه.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) محمد بن عمروبن الفضل. از روات حدیث است و عمروبن علی از او روایت کند.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) معمر الحرمی، ابن عمّ ابی قلابه. از روات حدیث است.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) واقع بن سحبان. از روات حدیث است.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) وراق. وی به نیمهء اوّل مائهء چهارم میزیست و کتابت مصحف نیز میکرد. (ابن الندیم).
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) هاشم بن هلال الدمشقی. قاضی واسط. از محدثین است.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) یحیی بن حبیب بن اسماعیل. از روات حدیث است.
ابوعقیل
[اَ عَ] (اِخ) یحیی بن المتوکل. از روات حدیث است.
ابوعکاشه
[اَ عُکْ کا شَ] (اِخ) او از ابی رفاعه و از وی ابولیلی روایت کند.
ابوعکرمه
[اَ عِ رِ مَ] (ع اِ مرکب) کبوتر. (مهذب الاسماء). حمام. (المزهر). ابوسهل. ابوالهدیل.
ابوعکرمه
[اَ عِ رِ مَ] (اِخ) از قاسم ابی عبدالرحمن روایت کند. (الکنی للبخاری).
ابوعکرمه
[اَ عِ رِ مَ] (اِخ) اصمعی از او روایت کند.
ابوعکرمه
[اَ عِ رِ مَ] (اِخ) عامربن عمران بن زیاد. رجوع به عامر... شود.
ابوعکرمه
[اَ عِ رِ مَ] (اِخ) ابومحمد الصادق. رجوع به ابومحمد... شود.
