ابوشهر
[اَ شِ] (اِخ) رجوع به بوشهر شود.
ابوشهرین
[اَ ؟] (اِخ) نام موضعی بساحل ایمن فرات بجنوب مقیّر در ناحیهء بابل جنوبی و از آنجا تا مقیر با اسب چهار ساعته راه است. و بدانجا آثار شهری قدیم و بعضی برآنند که آن اطلال شهر اریدو است که بتوریه ذکر آن رفته است و برخی آنرا خرابه های...
ابوشهم
[اَ شَ] (اِخ) یزیدبن ابی شیبه. صحابی است.
ابوشیبان
[اَ شَ] (اِخ) اسودبن شیبان. محدّث است.
ابوشیبان
[اَ شَ] (اِخ) الهذلی، اشرس. محدّث است.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) صحابی است.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) از روات است و از عکرمه روایت کند.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) آدم بن الزبرقان کوفی. محدّث است.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) ابراهیم بن عثمان قاضی واسط. از روات است و از خال خود حکم بن عتیبه و ابی اسحاق روایت کند.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) ابن ابی راشد. مولی عبیدبن عمیراللیثی، صاحب محمد بن علی. از روات است.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) خدری. صحابی است. او بروم در حصار قسطنطنیّه درگذشت و هم بدانجا جسد او بخاک سپردند.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) خُضری. از بنی الخُضر بطنی از قیس بن عیلان.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) رجاءبن کیسان محدّث است و ابوداود طیالسی از او روایت کند.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) سعیدبن عبدالرحمن الزبیدی. محدّث است.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) شعیب بن زریق. از عطاء خراسانی روایت کند.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) عبدالرحمن بن اسحاق کوفی واسطی. از او عبدالواحدبن زیاد و ابومعاویه روایت کنند وضعیف است.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) عبدالرحمن بن یحیی مصری. از روات است و ابن ابی مریم از او روایت کند.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) علاءبن خالد. از روات است.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) فرج بن یزید. از روات است و یحیی بن صالح الوحاظی از او روایت کند.
ابوشیبه
[اَ شَ بَ] (اِخ) فروخ. پدر شیبان است.
