ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) حمّاد. از محمد بن سیربن روایت کند.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) حمدون بن احمدبن عماره القصار. یکی از اکابر مشایخ صوفیه. پیشوای فرقهء قصاریه که آنانرا حمدونیه و ملامتیّه نیز نامند. هجویری گوید: وی از علماء بزرگ و از سادات این طریقت است و طریق وی اظهار و نشر ملامت بوده است واندر فنون معاملت او راکلام عالی...
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) حمزه بن عمرو الاسلمی. صحابی است.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) خولانی. تابعی است. او از ابی هریره و از او عامر الاحولِ روایت کند.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) دریج. محدّث است. و مردم فلسطین از او روایت کنند.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) ذکوان. مولی جویریه بنت حارث الغطفانی. تابعی است.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) ذکوان السّمان. از روات حدیث است.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) السعدی. تابعی است. او از ابی هریره و کعب و از او هاشم و ابن ابی نمر روایت کنند.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) سعیدبن عبدالرحمن محدّث است.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) سعیدبن عبدالرحمن الغفاری محدّث است.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) السّمان. رجوع به ابوصالح ذکوان السمان شود.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) سمویه. صاحب فتوح خراسان. از روات است.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) سمیع. راوی حدیث است.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) شعیب بن حرب مدائنی. او بمدائن عزلت داشت و سپس بمکّه شد و تا گاه مرگ بدانجا ببود. و از زهاد معروف است او می گفت: با دوکس می نشین، یکی آنکه بتو نیکی آموزد و تو از او بپذیری دیگری آنکه تو بوی نیکی آموزی و...
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) شعب بن الحبحاب البصری. از روات حدیث است.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) شعیب بن سلیمان شرغی. از مردم شرغ قریه ای به بخارا. رجوع به شعیب... شود.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) الطائی. یکی از فصحای عرب است. (ابن الندیم).
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) عبدالحمید بن صالح. او از ابی بکربن عیاش روایت کند.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) عبدالرحمن بن قیس حنفی کوفی. رجوع به عبدالرحمن... شود.
ابوصالح
[اَ لِ] (اِخ) عبدالرحمن بن قیس. برادر طلیق بن قیس محدّث است.
