ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) ابن ترکی بن خلف البصیر. صاحب کشف الظنون گوید او راست: مفردات ابی عمرو به فارسی.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) ابن الدهان الفرضی، محمد بن علی بن شعیب. رجوع به ابن دهان فخرالدین ابوشجاع... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) ارسلان خان ثانی ملقب به شرف الدوله. رجوع به ارسلان... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) الب ارسلان محمد بن چغربک داودبن میکال بن سلجوق بن دقاق ملقب به عضدالدوله برادرزادهء سلطان طغرل بک. رجوع به الب ارسلان محمد... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) بسطامی. صاحب کشف الظنون کتاب ادب المریض و العائد را بدو نسبت میدهد. او ظاهراً طبیب بوده و تا سال 535 ه . ق. حیات داشته است.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) بکیرس ترکی ملقب به نجم الدین. او راست: مختصر فی فروع الحنفیه. وفات وی به سال 652 بوده است.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) بویه جد سلاطین آل بویه. صاحب حبیب السّیر گوید که نسب بویه به بهرام گور اتّصال می یابد و حمدالله مستوفی آبا و اجداد او را تا بهرام در قلم آورده و ابوعلی مسکویه در تجارب الامم مرقوم کلک صحت رقم گردانیده که ملوک دیالمه از اولاد...
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) رستم بن مرزبان. رجوع به رستم... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) روذراوری. محمّدبن الحسین بن محمّدبن عبدالله بن ابراهیم همدانی ملقب به ظهیرالدین مؤیدالدوله صفی امیرالمؤمنین. او یکی از وزرای بنی عباس و از صلحاء و علماء روزگار خویش بود. و در فقه و حدیث و نحو و تاریخ تصانیف نافعه دارد. وی را ذیلی است بر تجارب...
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) زاهربن رستم اصفهانی. رجوع به زاهر... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) سعیدبن زیده. محدّث است. و لیث بن سعد از او روایت کند.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) سلطان الدوله بن بهاءالدوله بویهی. رجوع به سلطان الدوله... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) شاوربن مجیربن نزار. وزیر مصر. مقتول به سال 564 ه .ق. رجوع به شاور... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) شرف الدوله ارسلان خان ثانی از سلاطین ایلک خانیهء ترکستان. رجوع به ارسلان خان ثانی... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) (حافظ...) شیرویه بن شهرداربن بشرویه بن فناخسرو دیلمی. او راست: کتاب تاریخ همدان و کتاب فردوس الاخبار بمأثور الخطاب المخرج علی کتاب الشهاب در حدیث و آن شامل ده هزار حدیث است و در آنجا گوید که: قضاعی یعنی قاضی ابوعبدالله محمد بن سلامه بن جعفربن علی...
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) عضدالدوله فناخسروبن رکن الدوله. رجوع به فناخسرو شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) عضدالدین الب ارسلان دومین از سلاجقهء بزرگ. رجوع به الب ارسلان شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) غیاث الدین محمد بن ملکشاه. رجوع به محمد بن ملکشاه شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) فرخزادبن مسعود غزنوی. رجوع به فرخ زاد... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) فاتک کبیر مجنون. رجوع به فاتک ... شود.
