ابوسهل
[اَ سَ] (اِخ) یوسف بن عطیّه. محدّث است.
ابوسهل زوزنی
[اَ سَ لِ زو زَ] (اِخ)رجوع به ابوسهل محمد بن حسن زوزنی شود.
ابوسهل عراقی
[اَ سَ لِ عِ] (اِخ)ممدوح فرخی است بدربار سلطان محمود و ندانم کدام ابوسهل است:
خواجهء سید بوسهل عراقی که بفضل
نه عرب دیده چنو بار خدا و نه عجم
آنکه زو بیشتر و پیشتر اندر همه فضل
بر سلطان ملک مشرق ننهاده قدم.
ابوسهل علا
[اَ سَ لِ ؟] (اِخ) رجوع به ص 531 تاریخ بیهقی چ ادیب شود.
ابوسهله
[اَ سَ لَ] (اِخ) سائب بن خلاد. صحابی است. (الکنی للدولابی).
ابوسهله
[اَ سَ لَ] (اِخ) مولی عثمان. از عثمان روایت کند.
ابوسهیل
[اَ سُ هَ] (ع اِ مرکب) یوز. ابوالحکم. (مهذب الاسماء). فهد.
ابوسهیل
[اَ سُ هَ] (اِخ) ابن مالک. و نام او نافع است. رجوع به ابوسهیل نافع بن مالک شود.
ابوسهیل
[اَ سُ هَ] (اِخ) ابن مسلم. او مرفوعاً از انس روایت کند.
ابوسهیل
[اَ سُ هَ] (اِخ) دیوانی. رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364 شود.
ابوسهیل
[اَ سُ هَ] (اِخ) شُفیّبن ماتع اصبحی. محدّث است.
ابوسهیل
[اَ سُ هَ] (اِخ) نافع بن مالک اصبحی. وی عم مالک بن انس است.
ابوسهیل
[اَ سُ هَ] (اِخ) نافع بن مالک بن عامر. تابعی است و به روزگار امارت ابی العباس درگذشت.
ابوسیار
[اَ سَیْ یا] (اِخ) علاءبن محمّدبن سیّار. محدّث است و ابوخالد یزیدبن سنان از او روایت کند.
ابوسیاره
[اَ سَیْ یا رَ] (اِخ) عمیله بن خالد عدوانی. او را خرکی سیاه بود که چهل سال بر آن مردمان را از مزدلفه به منی بردی و در تندرستی و قوت بمثل گویند: اصحّ من عَیر ابی سیّاره.
ابوسیاره
[اَ سَیْ یا رَ] (اِخ) متعی قیسی شامی. صحابی است.
ابوسیف
[اَ سَ] (اِخ) از روات است و یعقوب بن قعقاع از او روایت کند.
ابوسیف
[اَ سَ] (اِخ) قین، یعنی آهنگر. شوهر دایهء ابراهیم بن رسول صلوات الله علیه و نام او براءبن اوس است.
ابوسیف
[اَ سَ] (اِخ) مخزومی. از روات حدیث است.
ابوسیف
[اَ سَ] (اِخ) مولی عبدالرحمن بن سمره القرشی. از روات است و ثابت بنانی از وی روایت کند.
