ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) فناخسرو عضدالدوله بن رکن الدوله ابی علی الحسن بن بویه الدیلمی. رجوع به فناخسرو.... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) کمال الدین زنجانی. او پس از عزل قوام الدین وزارت رکن الدین بن ارسلان بن طغرل بن ملکشاه داشت و وزیری نیکوخصال و عادل بود و پس از دو سال وزارت راندن درگذشت. رجوع به ص 386 حبط ج 1 و رجوع به دستورالوزراء چ طهران ص...
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) محمد بن حسین همدانی. ظهیرالدین وزیر المقتدی بالله. رجوع به ابوشجاع روذراوری محمد... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) محمد بن علی بن دهّان بغدادی. رجوع به ابن دهان فخرالدین ابوشجاع محمد... و رجوع به محمد شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) محمد بن علی بن شعیب بغدادی. رجوع به محمد و رجوع به ابن دهان فخرالدین ابوشجاع محمد... شود.
ابوشجاع
[اَ شُ] (اِخ) محمد بن ملکشاه. ملقب به غیاث الدین. رجوع به محمد... شود.
ابوشجره
[اَ شَ جَ رَ] (اِخ) صحابی است.
ابوشجره
[اَ شَ جَ رَ] (اِخ) عیسی بن صدقه. محدّث است.
ابوشجره
[اَ شَ جَ رَ] (اِخ) کثیربن مرّه الحضرمی. محدّث است.
ابوشحمه
[اَ شَ مَ] (اِخ) زیدبن عمر بن خطّاب. رجوع به زید... شود.
ابوشحمه
[اَ شَ مَ] (اِخ) عبدالرحمان بن عمر بن الخطّاب. رجوع به عبدالرحمن... شود.
ابوشداد
[اَ شَدْ دا] (اِخ) نام مردی است بزمان رسول علیه الصّلوه و السّلام. او درک صحبت پیامبر نکرد و سخن او علیه السّلام نشنید لیکن وفات رسول بخاطر داشت.
ابوشداد
[اَ شَدْ دا] (اِخ) ذماری عمانی. وی بزمان رسول صلوات الله علیه بعمان بود و نامهء پیامبر علیه الصّلوه و السّلام را باهل عمان او روایت کند.
ابوشداد
[اَ شَدْ دا] (اِخ) شامی. صحابی است.
ابوشداد
[اَ شَدْ دا] (اِخ) ضبعی. محدّث است.
ابوشداد
[اَ شَدْ دا] (اِخ) صحابی است.
ابوشداد
[اَ شَدْ دا] (اِخ) از مجاهد روایت کند.
ابوشذره
[اَ شَ رَ] (اِخ) زبرقان. صحابی است و نام او حصین بن بدر است.
ابوشراعه
[اَ شُ عَ] (اِخ) صباح بن عبدالله البجلی. رجوع به صباح... شود.
ابوشرحبیل
[اَ شُ رَ] (اِخ) ابن میاده، رماح بن ابرد. رجوع به رماح... شود.
