ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) یزید شیبانی. محدّث است.
ابوسماع
[اَ سَ] (اِخ) نام یکی از اصحاب ابی حنیفه نعمان بن ثابت است.
ابوسماعه
[اَ ؟ عَ] (اِخ) عمیره بن عبدالمؤمن الرهاوی الازدی. محدّث است.
ابوسمبل
[اَ سَ بُ] (اِخ)(1) قریه ای است بساحل چپ نیل بنوبهء مصر میان شلالهء یکم و دویم و بدانجا تلی است رفیع و اطلال باابهت دو معبد کوچک و بزرگ در آن است که بزمان مئیامون رامْسِس دوم حجّاری شده است و علاوه بر عدّهء کثیری مجسمه های عظیم رامسس،...
ابوسمیه
[اَ سُ مَیْ یَ] (اِخ) تابعی است و از جابر روایت کند.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) اسدی. نام او وهب بن عبدالله یا عبدالله بن وهب یا وهب بن محصن صحابی بدری است و او اول کس است که بیعت رضوان یعنی بیعت تحت شجره کرد و به سال 5 ه . ق. درگذشت.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) اسدی سلمه. صحابی است.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) اشجعی. صحابی است.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) البکری. تابعی است و از عمر روایت کند.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) الدئلی یزیدبن امیه. محدّث است.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) سعدبن سنان رازی. راوی و ثقه است.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) سعیدبن سنان القزوینی. محدّث است.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) شامی عیسی بن سنان. کوفیین از وی روایت کنند.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) الصغیر القسملی. از روات است و مهران رازی از او روایت کند.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) ضراربن مره الشیبانی. رجوع به ابوسنان الکبیر شود.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) عبدالله بن سنان الاسدی الکوفی. محدّث است.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) عیسی بن سلیمان. محدّث است.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) عیسی بن سنان الحنفی. محدّث است.
ابوسنان
[اَ سِ] (اِخ) الکبیر ضراربن مره الشیبانی. تابعی است و اعمش از او حدیث شنیده است.
ابوسندرینوس
[ ] (اِخ) ابن قفطی گوید: حکیمی ریاضی از مردم روم بود بعد از اقلیدس و ملوک وقت در احداث عمارات از او اعانت می جسته اند.
