ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) خواص مغربی. یکی از پیشوایان تصوّف از مردم مغرب از اقران ابوالخیر است. او میگفت لذت عیش در برآوردن حاجات دوستان است و آسایش، در سختی شدن برای راحت ایشان. رجوع به نامهء دانشوران ج 2 ص 394 و نفحات الانس جامی شود.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) دارائی. عبدالرحمن بن احمدبن عطیّه العنسی الدارائی از مشاهیر مشایخ شام از طبقهء اولی. وی از اهل دَرِیّا (1)بود. شیخ فریدالدین عطّار در تذکره الاولیا گوید: او یگانهء وقت بود و از غایه لطف او را ریحان القلوب گفته اند و در ریاضت صعب و جوع...
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن ابراهیم. محدّث است و از او اسحاق بن سلیمان روایت کند.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن ابی الفضل بناکتی. ملقب به فخرالدین. شاعر و مورّخ. او راست: کتاب روضه اولی الالباب فی تواریخ الاکابر و الانساب، و آن کتابی است در احوال ملوک خطا که به سال 707 ه .ق. به نام سلطان ابوسعید کرده. وفات او در سنهء 731 ه...
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن احمدبن یحیی بن خضر الداودی الضریر الملهمی بغدادی. رجوع به داود... شود.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن بوزید نیشابوری. از روات شیعه، مشهور به صدق لهجه، از اصحاب علی بن محمد بن علی رضی الله عنهم و کتاب الهدی از اوست. (ابن الندیم).
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن حصین مولی عثمان بن عفّان. تابعی است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن خالد. او از سعید المقبری روایت کند.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن سلیمان الصائغ البصری. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن شبیب. او از همام بن یحیی صاحب البصری روایت کند.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن صلاح الدین یوسف بن ایّوب. ملقب به ملک الزاهر مجیرالدین صاحب قلعهء بیرهء شاطی فرات. وی مردی دوستار علما و فضلا بود و دانشمندان بلاد از هر سو قصد او میکردند و او دوازدهمین از اولاد صلاح الدین است. آنگاه که صلاح الدین در شام...
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن عبدالرحمن العطّار. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن عطاء المدینی. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن علی بن خلف اصفهانی امام مشهور، معروف بظاهری. مردی زاهد متقلّل و کثیرالورع بود و علم از اسحاق بن راهویه و ابی ثور فراگرفت و نسبت به امام شافعی تعصّبی تمام داشت و در فضائل و ثناء شافعی دو کتاب کرد و خود صاحب مذهبی...
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن عمر شاذلی. رجوع به داود... شود.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن عمرو. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن عیسی. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن قیس الفراء. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن کوره. رجوع به ابن کوره... شود.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن متی بن ابوالمعین بن ابی فانه. از طبیبان مائهء پنجم معاصر خلفای علوی مصر. او بکیش نصاری و در علم نجوم و احکام نیز بارع بود. مولد وی بیت المقدس است و به تقاضای خلفای علوی به مصر رفت و به دربار علویان صاحب مکانت...
