ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن المحبر. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن محمد بن موسی بن هارون اودنی بخاری. رجوع به داود... شود.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن معاذ. ابن اخت مخلّدبن حسین. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن مهران بغدادی. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داودبن نصر طائی. رجوع به داود... شود.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داود ظاهری. رجوع به ابوسلیمان داودبن علی بن خلف اصفهانی شود.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داود العطار. محدّث است و از او محمد بن عبید روایت کند.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) داود القرشی. محدّث است و از او ابوالحیوه روایت کند.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) رباح الرقاء البصری. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) ربیع بن سلیمان. محدّث است و عمروبن عاصم الکلابی از او روایت کند.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) ربیع بن سلیمان مرادی مصری. رجوع به ربیع... شود.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) ربیع بن مسلم. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) زیدبن وهب الجهنی الکوفی. رجوع به زید... شود.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) سجزی. رجوع به ابوسلیمان محمد بن طاهربن بهرام... شود.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) سیف بن سلیمان المکی. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) شهاب الدّین احمدبن رمیسه. از شرفاء مکّه است و صاحب حبیب السیر از تحفه الملکّیه نقل کند که در ایام سلطان ابوسعید خدابنده. ابوسلیمان نزد سلطان ابوسعید آمد و منظور نظر عنایت گشته امارت قافلهء حاج بدو تفویض شد و محمل سلطان را پیش از محمل...
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) عاصم بن ثابت بن قیس. صحابی است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) عبدالرحمن بن سلیمان بن الغسیل. محدّث است.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) عبدالله بن سویدبن حیّان. محدّث است و از او ابن ابی مریم و از سوید پدر او عمر بن الحارث روایت کند.
ابوسلیمان
[اَ سُ لَ] (اِخ) عصری، کعب بن شبیب. محدّث است. او از عقبه بن صهبان و سعیدبن زید از او روایت کند.
