ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) البندهی. رجوع به ابوسعید محمد بن ابی السعادات عبدالرحمن بن محمد بن مسعودبن احمدبن الحسین... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) بوبرانی یا بورانی یا نوبرانی شیخ جلال الدین. از علمای هرات بود بزمان سلطان بدیع الزمان میرزا. رجوع به ص 277، 296 حبط ج2 شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) بوری بن ایّوب بن شادی بن مروان. ملقب بمجدالدین تاج الملوک. برادر سلطان صلاح الدین ایّوبی. رجوع به بوری... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) بوری بن طغتکین. ملقب به مجدالدین. دوّمین از اتابکان شام. رجوع به بوری... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) بوزجانی. برادر ابوعمرو مغازلی و عم ابی الوفا محمد بن محمد بن یحیی بن اسماعیل بن عباس بوزجانی نیشابوری. او راست: کتاب مطلع العلوم للمتعلمین در ششصد ورقه. (ابن الندیم).
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) بهادرخان بن اولجایتو. رجوع به ابوسعیدبن اولجایتو... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) بهادرخان بن میرزا الغ بیگ. رجوع به بهادرخان... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) بیان بن حبیب الرقاشی. محدث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) پنجدهی. محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن مسعود. رجوع به ابوسعید محمد بن ابی السعادات... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) تتش بن الب ارسلان بن داودبن میکائیل. یکی از سلجوقیان شام. رجوع به تتش... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) تمار و به بعض اقوال مازنی. زیدبن اسلم از او روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) تمیم بن مسلم. او از شعبی و از او سهل بن حماد روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ثمالی. او راست: شرح ثمرهء بطلمیوس قلوذی در احکام نجوم.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) جان درمیان. او از سالاران ابوالغازی حسین بن غیاث الدین منصوربن بایقرابن عمر شیخ بن تیمور بود. در جنگ خیوه و چناران و در تسخیر هرات جلادتها کرد و وقتی از جانب ابوالغازی حسین داروغگی هرات داشت. رجوع به حبط ج 1 ص 248، 249، 251، 255،...
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) جُبَیلی. از مردم جُبیل بساحل شام. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) جرجانی. خلف مسعودبن سعد جرجانیست. و از ترجمهء حیات او در تذکره ها بیش از این نیامده و فقط مختصری از اشعار او نقل شده است و از آن جمله قطعهء ذیل:
آن قوم که ایشان ره احرار سپردند
احوال جهان باطل و بازیچه شمردند
محنت زدگان را بکرم دست...
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) جرشی. او را مهدی خلیفهء عباسی به تنکیل حکیم بن عطاء مقنع به ماوراءالنهر فرستاد و ابوسعید وی را در قلعه ای به نواحی کش محصور کرد و مقنع خود و کسان خود را بکشت و سپس قلعه مسخر گشت. رجوع به حکیم بن عطاء... و رجوع...
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) جعفربن سلمه الورّاق البصری. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) جغری. رجوع به حسن بن ابی جعفر... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) جنابی. حسن دقّاق ملقب به سید از مردم گنافه قریه ای بر ساحل فارس و جنابه معرب آن است. در سال 281 ه . ق. یحیی بن ذکرویه یکی از پیشوایان قرامطه به قطیف رفت و مدعی شد که او را امام محمد مهدی به رسالت فرستاده...
