ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سابق البربری. محدث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سالم بن نوح. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سحنون. عبدالسلام بن سعیدبن حبیب تنوخی. فقیه مالکی. رجوع به عبدالسلام.... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سعدبن شعبه. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سعدبن مالک خدری. رجوع به ابوسعید خدری... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سعیدبن اوس خزرجی. و باز کنیت او را ابوزید گفته اند. رجوع به ابوزید سعید... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سعیدبن عبدالملک بن واقد الحرّانی. محدث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سفیان بن دینار. محدث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سُکّری حسن بن حسین بن عبیداللهبن عبدالرحمن بن العلاء عتکی السکّری. رجوع به حسن... و رجوع به سکّری شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سلیمان بن مغیرهء بصری. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سمعانی. عبدالکریم بن محمد. رجوع به سمعانی... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سنان بن ثابت بن قرهء حرّانی. رجوع به سنان و رجوع به ابوسعید... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سهل بن زیاد ادمی. رجوع به سهل ... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سهل بن محمد بن محمد الاهوازی. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) سیرافی. حسن بن عبدالله بن مرزبان المجوسی الفارسی النحوی. رجوع به حسن... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) شرف الملک کاتب. او بروزگار ملکشاه بن الب ارسلان و دورهء صدارت خواجه نظام الملک منصب کتابت داشت و آنگاه که ملکشاه خواجه را از وزارت معزول ساخت شرف الملک ابوسعید را نیز با جمعی دیگر از بزرگان ملک از خدمت منفصل داشت و شغل شرف الملک...
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) شرف خوارزمی ملقب بمجدالدین. رجوع به مجدالدین بغدادی... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) شعبان بن محمد بن داود آثاری قرشی شافعی. رجوع به شعبان... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) شَنتَم یا ابوعاصم. صحابی است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) شهاب الدوله مسعودبن محمود غزنوی. رجوع به مسعود.. شود.
