ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) محدّث است و حیوه از او روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) (امیر شیخ...) یکی از امرای بابریه. او در اول سلطنت شاه محمود به هرات آمد و بجور و تعدّی از اهالی دیناری نه دینار مطالبه و جمع کرد و امیر شیر حاجی بر دفع شیخ ابوسعید برخاست و شیخ ابوسعید با برادر خود حسینعلی بطرف آب مرغاب...
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) آقسنقر برسقی ملقب به سیف الدین قسیم الدوله صاحب موصل و رحبه و دیگر نواحی. او پس از سپهسالار مودود از طرف سلطان محمد ملکشاه سلجوقی امارت این صقع یافت و مودود در سال 507 ه . ق. بدست جماعتی از باطنیان کشته شد و آق سنُقر...
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) آق سنقربن عبدالله ملقب به قسیم الدوله و معروف به حاجب جدّ خاندان اتابکان موصل پدر عمادالدین زنگی بن آق سنقر مملوک سلطان ملک شاه بن الب ارسلان سلجوقی. آنگاه که تتش تاج الدوله بن الب ارسلان سلجوقی بر شهر حلب مستولی گشت آق سنقر را که...
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابان بن ابی عیّاش فیروز. محدّث است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابان بن تغلب بن ریاح جریری بکری. رجوع به ابان... در این لغت نامه شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابان بن عثمان بن عفّان. تابعی است. رجوع به ابان... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابان بن عمر. تابعی است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابراهیم بن طهمان هروی. محدّث است. رجوع به ابراهیم بن طهمان... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف زهری. او راست: جزئی در حدیث.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابن ابراهیم مغربی. او راست: مختصری در مفردات ادویه بنام فتح فی التّداوی من جمیع الامراض و الشکاوی.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابن ابی الخیر. او راست: کتاب مقامات امیر کلال.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابن ابی السرور اسرائیلی سامری عسقلانی طبیب. او راست: خلاصه القانون.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابن ابی عصرون عبدالله بن محمد موصلی. رجوع به ابن ابی عصرون ابوسعید... شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابن ابی عمر[ و ]علی بن حمدون سیستانی. صاحب تاریخ سیستان آنجا که فضائل سیستان را برمیشمرد این ابوسعید را از مفاخر سیستان بشمار می آورد. رجوع به تاریخ سیستان چ طهران ص 20 شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابن ابی فضاله الحارثی. صحابی است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابن ابی مسلم بن ابی الخیر. ملقب بغیاث الغیب. طبیب. او راست: کتاب الشامل فی الطب، و این کتاب را در 736 ه . ق. باتمام آورده است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابن اعرابی. احمدبن محمد بصری. وی مقیم مکّه و در پایان مائهء سیم و اوائل مائهء چهارم میزیست و او را شیخ الحرم میخواندند. او از مشاهیر اهل طریقت است و علوم ظاهر و باطن با هم گرد کرده و به صحبت بسیاری از مشایخ صوفیه رسیده...
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابن اوس الجزری. او راست: کتاب الابل.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) ابن اولجایتو خدابنده ملقب به علاءالدین. آخرین ایلخانان ایران و نهمین پادشاه مغول. مولد او شب چهارشنبهء هشتم ذی القعدهء سال 704 ه . ق. به آذربایجان بود. و در هفت سالگی امیر سونج به اتابیکی او منسوب شد و در سال 713 او را حکومت خراسان...
