ابوسعد
[اَ سَ] (اِخ) هروی. او راست: اشراف علی غوامض الحکومات.
ابوسعد
[اَ سَ] (اِخ) هشیم بن کلیب. وفات او به سال 335 ه . ق. رجوع به حبط ج1 ص305 شود.
ابوسعد
[اَ سَ] (اِخ) هندوبن محمد بن هندو، اصفهانی ملقب به زین الملک. رجوع به هندو... شود.
ابوسعد
[اَ سَ] (اِخ) یحیی بن ابی سعید البصری، محدّث و زاهدی معروف و گویند بیست سال هرشب یک ختم قرآن کرد و چهل سال پیش از زوال به مسجد حضور یافت. وفات او به سال 198 ه . ق. بود. رجوع به حبط ج1 ص 286 شود.
ابوسعد
[اَ سَ] (اِخ) یحیی بن علوی حلوانی. رجوع به یحیی... شود.
ابوسعدون
[اَ سَ] (اِخ) او راست: تأسی اهل الایمان بماجری علی مدینه قیروان.
ابوسعده
[اَ سَ دَ] (اِخ) موسی بن السائب. محدث است.
ابوسعر
[اَ سَ] (اِخ) منظوربن حبّه. راجز و شاعری از عرب.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) نام جزیره ای به افریقیّه در اُبُک به خلیج تاجورا.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) صحابی است. و صاحب استیعاب گوید: فیه نظر.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) تابعی است. او از ابن عمر و از او ابراهیم بن محمد روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) تابعی است. و از ابن عباس روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) او از خالدبن یزید و از او سعیدبن ابی هلال روایت کند.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) حاکم خراسان از دست وشمگیر پس از عزل ابوعلی. رجوع به حبط ج 1 ص 326 شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) (شیخ...) آنگاه که ابوعلی بن سینا شیخ الرئیس بهمدان بود چهل روز در خانهء او متواری گشت. رجوع به حبط ج 1 ص 356 شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) (شیخ...) صاحب کشف الظنون این نام را بی شرحی آورده و کتابی بنام مناقب الامام الاعظم بفارسی بدو نسبت کرده است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) این نام را حاجی خلیفه بی معرّفی دیگر آورده و کتابی بنام منائح القرائح فی مختارالمراثی و المدائح به او منسوب داشته است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) کاتب چلبی این کنیت را بی قیدی آورده و رساله فی زیاره القبور والدعاء را بدو منتسب ساخته است.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) رجوع به حبط ج2 ص 127 شود.
ابوسعید
[اَ سَ] (اِخ) رجوع به حبط ج2 ص 138 شود.
