آذرویه

[ذَ وَیْهْ] (اِ) نامی از نامهای ایرانی.


آذره

[ذِ رَ] (ع ص) ماده اشتر قوی. || لیله آذره؛ شبی سرد. (مهذب الاسماء).


آذرهمایون

[ذَ هُ] (اِخ) نام دختری از نسل سام، سادنهء آتشکدهء اصفهان، و گویند او ساحره ای بوده است که چون اسکندر خواست آتشکدهء اصفهان خراب کند خود را به صورت ماری مهیب به اسکندر نمود و بلیناس سحر او را باطل کرد، اسکندر آذرهمایون را بدو بخشید و بلیناس او...


آذرهوشنگ

[ذَ شَ] (اِخ) نام نخستین پیغامبری که بایرانیان مبعوث شده. (از برهان، در کلمهء آذریان).


آذری

[ذَ] (ص نسبی، اِ) منسوب به آذر :
ز خونی که بد بهرهء مادری
بجوشید و شد چهره اش آذری.فردوسی.
|| منسوب به آذربایجان. (دره الغواص حریری). || نام جامه ای که در آذربایجان بافتندی. (محمودبن عمر ربنجنی). || زبان آذری؛ لهجه ای از فارسی قدیم که در آذربایجان متداول بوده و اکنون...


آذری

[ذَ] (اِخ) شیخ نورالدین حمزه بن عبدالملک بیهقی طوسی، معاصر الغ بیک تیموری. یکی از شعرا و از پیشوایان طریقت صوفیه بوده و به صحبت شاه نورالدین نعمه الله کرمانی رسیده است، چندین بار بهند و بزیارت کعبه رفته است، مدت عمر او هشتادودو سال و در سال 864 یا...


آذری

[ذَ] (اِخ) تخلص شاعری ایرانی بقرن نهم هجری مادح سلاطین عادلشاهی دکن.


آذریاس

[ذَرْ] (اِ) اذریاس. صمغ سداب کوهی.


آذریان

[ذَ] (اِخ) امّتان آذرهوشنگ، و گویند آذرهوشنگ پیغمبر نخستین است که بعجم مبعوث شد.


آذری طوس

[ذَ] (اِ) نام مسهلی است مرکب از بیست وپنج جزء.


آذرین

[ذَ] (اِ) بضبط بعض فرهنگهای جدید، بابونه.


آذریون

[ذَرْ] (اِ مرکب) گلی باشد زرد که در میان زغب و پرزی با ریشه های سیاه دارد و خوش بوی نیست. و ایرانیان دیدار آن را نیک دارند و در خانه بپراکنند. (از قاموس). چنانکه در آذرگون گفته شد آذریون معرب آذرگون است و اقوال فرهنگ نویسان مانند شعرا در...


آذن

[ذَ] (ع ص) مرد کلان گوش. بلّه گوش. حیوان بزرگ گوش و درازگوش.


آذن

[ذِ] (ع ص) دربان.


آذوغه

[غَ / غِ] (اِ) رجوع به آذوقه شود.


آذوقه

[قَ / قِ] (اِ) (بعضی گویند کلمه ترکی است، و ظاهراً مصحف عدوقه و عذوقهء عربی به معنی خوردنی باشد) ساز. ساز ره. برگ. آنچه از خوردنی همراه دارند سفر را. آنچه در خانه از غله و حبوب و امثال آن گرد کنند مصرف چند ماهی یا سالی را.


آذون

(ص) به معنی آنچنان باشد، چنانکه ایذون به معنی اینچنین است :
تفکر کن یکی در خلقت شاهین و مرغابی
نگویی کز چه معنی راست این ایذون و آن آذون؟
سنائی.
رجوع به ایدون و اندون و آندون شود.


آذی

[ذی ی] (ع اِ) موج دریا. ج، اواذی.


آذیش

(اِ) چوبی را گویند که بر آستانهء در خانه استوار کنند. || بمعنی ریزهء چوب و خس و خاشاک هم آمده است. (برهان). و در بعض فرهنگها به معنی آتش یعنی صورتی از آدیش نیز آورده اند. و ظاهراً معنی دوم درست باشد. رجوع به آدیش شود.


آذین

(اِ) زیب. زیور. زینت. آرایش. آیین :
گر همی آرزو آیدْت عروسیّ نو
دین عروست بس و دل خانه و علم آذین.
ناصرخسرو.
ای خوانده کُتْب و زو شده روشن دل
بسته ز علم و حکمت و پند آذین.
ناصرخسرو.
تا ز مشک خم گرفته در گلش آذین بود
خم گرفتن قامت عشاق را آیین بود.
امیر معزی.
از پی...



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.