آخته بیگ

[تَ / تِ بَ / بِ] (ترکی، ص مرکب، اِ مرکب) اَخته بیگ. آخته چی.


آخته بیگی

[تَ / تِ بَ / بِ] (حامص مرکب) اَخْته بیگی. سمت و شغل آخته چی یا آخته بیگ.


آخته چی

[تَ / تِ] (ترکی، ص مرکب، اِ مرکب) اَخْته چی. اَختاجی. اَختاچی. آخته بیگ. اَخْته بیگ. کسی که اَخته کردن ستور و حیوانات بدستور او باشد. || داروغهء اصطبل. میرآخور.


آخچه

[چَ] (اِخ) شهری بیازده فرسنگی بلخ از سوی مغرب با حصاری محکم دارای هفت هزار سکنه.


آخذ

[خِ] (ع ص) گیرنده. ج، آخذین. || شتری که بفربهی آغازیده باشد. || اشتری که دندان آن شروع ببرآمدن کرده باشد. || شیر که زبان بگزد از شدت ترشی. || آنکه چشم دردگن دارد.


آخذه

[خِ ذَ] (ع ص) تأنیث آخذ. || (اِمص) سستی در عضو. جمود.


آخر

[خَ] (ع ص) دیگر. دگر. دیگری. یکی از دو چیز یا دو کس. غیر. مؤنث: اُخْری. ج، آخَرین.


آخر

[خِ] (ع ص، ق، اِ) عاقبت. باَنجام. سرانجام. انجام. بازپسین. اخیر. واپسین. پسین. اَفدُم. آفدم. در آخر. به آفدم. پایان. فرجام. بفرجام. فرجامین. خاتمه. کرانه. کران. غایت. نهایت. خاتمت. پس کار. (زمخشری). مقابل اوّل. مؤنث: آخِره. ج، آخِرین، و اواخر نیز بجای آن گفته می شود و به فارسی آخرها...


آخر

[خُ] (اِ) آخور. جایگاهی از گل و سنگ و مانند آن کرده کاه و جو و علف خوردن ستور را. معلف. اَری. متبن. آغیل. ستورگاه. پایگاه. پاگاه. ستورخانه. اصطبل. (زمخشری). جائی که چهارپایان را بندند. طویله به معنی متداول این عصر. آکنده. || آخیه. (زمخشری) (نطنزی). طویله : و آنجا...


آخر

[خُ] (اِخ) نام قصبه ای بدهستان. گویند نام قریه ای میان جرجان و خوارزم. و زاهد معروف ابوالفضل عباس بن احمدبن فضل منسوب بدانجاست. || نام قریه ای میان سمنان و دامغان.


آخرالامر

[خِ رَلْ / رُلْ اَ] (ع ق مرکب)عاقبت. در پایان کار. الحاصل :
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی.
حافظ.


آخرالزمان

[خِ رُزْ زَ] (ع اِ مرکب)رجوع به آخرزمان شود :
تو فتنهء آخرالزمانی
من سعدی آخرالزمانم.سعدی.


آخرالنهر

[خِ رُنْ نَ] (اِخ) (اصطلاح فلک) نام یکی از ثوابت از قدر اول بر منتهای صورت نهر، و آن را ظلیم نیز نامند.


آخران

[خَ] (ع اِ) دو پستان شتر که پیوستهء بهم است، در دنبال قادمان.


آخر بیت

[خِ رِ بَ / بِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) قافیه.


آخربین

[خِ] (نف مرکب) عاقبت اندیش. آنکه در پایان و آخر و نتیجهء کارها اندیشد از پیش :
در پس هر گریه آخر خنده ای است
مرد آخربین مبارک بنده ای است.
مولوی.


آخربین

[خُ] (نف مرکب) آنکه از دوستی نظر بسود و نفع دارد و بس.


آخربینی

[خِ] (حامص مرکب) صفت آخِربین.


آخربینی

[خُ] (حامص مرکب) صفت آخُربین.


آخرت

[خِ رَ] (ع اِ) آخِره. آن جهان. آن سرای. عقبی. معاد. دارالخلد. عجوز. آجل. آجله. اخری. مقابل اولی و دنیا : و هر گاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را بنظر بصیرت بیند... و با یاد آخرت الفت گیرد. (کلیله و دمنه). و...



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.