آجله
[جِ لَ] (ع ص، اِ) تأنیث آجل. || آن جهان. (مهذب الاسماء). آخرت. || هرچه بامهلت باشد.
آجم
[جِ] (ع ص) زده شدهء از طعامی.
آجن
[جِ] (ع ص) ماء آجن؛ آب رنگ و طعم بگردانیده. آب بگشته. اَجِن.
آجنقان
[جَ / جِ] (اِخ) معرب آجنگان.
آجنگان
[جَ / جِ] (اِخ) نام قریه ای بسرخس و معرب آن آجنقان است.
آجودان
(فرانسوی، ص، اِ)(1) اَجودان. صاحب منصبی معلوم در نظام. نایب.
(1) - Adjudant.
آجودان باشی
[دامْ] (ص مرکب، اِ مرکب) اَجودان باشی. رئیس آجودانان.
آجور
(معرب، اِ) آجر. خشت پخته. معرب آگور.
آجورا
(اِ) کورهء خشت پزی. چار. (مهذب الاسماء).
آجوری
[ری ی] (ع ص نسبی) آگورگر. (مهذب الاسماء).
آجی.
(اِخ) یا آجی چای. نام امروزی آن تلخه رود. (فرهنگستان). رودیست از کوههای سبلان سرچشمه گرفته، با شعب عدیده که از قوشه داغ و بزغوش و سهند جاری شود از شمال تبریز گذرد و نزدیک قصبهء گوگان بدریاچه ریزد، و از آب راهه...
آجیدن
[دَ] (مص) آجدن. آزدن. آژدن. نگندن. || منقور و مضرس کردن سطح سنگ آسیا با آسیازنه بهتر خرد کردن دانه را. رجوع به آژدن شود.
آجیده
[دَ / دِ] (ن مف، اِ) آجده. آژده. نگنده. و گیوهء آجیده آن است که کف آن را از برون سوی با ریسمان محکم، خانه خانه بافته باشند. || نوعی از بخیه کوتاهتر از کوک و شلال.
-آجیدهء سوهان؛ درشتیها و ناهمواریهای روی سوهان.
آجیل
(اِ) خشک میوه. مجموع پسته، بادام، نخود، فندق، تخمهء کدو و تخمهء هندوانهء تف داده و نمک زده یا آچارده. || نقل، مزه و توسعاً هر نعمت و فائده که از کسی بدیگری رسد از خوراک و پوشاک و نقدینه.
-آجیل مشکل گشا؛ خشک میوه ها باشد که زنان بنذر بخشند...
آجیل خوری
[خوَ / خُ] (اِ مرکب)ظرفی که در آن آجیل کنند.
آجیل فروش
[فُ] (نف مرکب) بایع و فروشندهء آجیل.
آجیل فروشی
[فُ] (حامص مرکب)شغل آجیل فروش. || (اِ مرکب) دکان آجیل فروش.
آجین
(ن مف) آجیده. آژده. آزده :
ز شاخ گوزنان رمه در رمه
زمین بیشه ای گشت آجین همه.فردوسی.
-تیرآجین؛ بتیر بسیار زده شده.
-شمع آجین کردن؛ عقوبتی که تن را جای جای سوراخ کرده، شمع در آن فروکرده افروختندی.
آچار
(اِ) پرورده ها و ترشی ها در آب لیمو و سرکه و امثال آن. ترشی. چاشنی : این مرد... آچارها و کامه ها نیکو ساختی... امیر وی را بنواخت و گفت از گوسفندان خاص پدرم وی بسیار داشت... یله کردم بدو. (تاریخ بیهقی).
آچار خدای است مزه وْ بوی خوش و...
آچار
(ترکی، اِ) (ظ. از آچمق ترکی گشودن) کلید. دست افزار فلزین که بدان چوب پنبهء شیشه و پیچ و مهره های آهنین را باز کنند.
آچاردان
(اِ مرکب) ظرفی که در آن ظروف نمک و فلفل و خردل و سرکه و روغن زیتون و جز آن نهند.