ابن ماما
[اِ نُ] (اِخ) عمرانی گوید نام شهری کوچک است. (مراصدالاطلاع).
ابن ماهان
[اِ نُ] (اِخ) یعقوب سیرافی، از مردم سیراف فارس. و او طبیب بود. و کتاب السفر و الحضر فی الطب از اوست. (ابن الندیم). و قفطی گوید او در دولت عباسیان میزیست.
ابن مأمون
[اِ نُ مَءْ] (اِخ) احمدبن علی بن هبه الله (509 -586 ه .ق .). از نسل مأمون بن هرون الرشید. نحوی و ادیب و فقیه. چندی منصب قضا رانده و در زمان مستنجد آنگاه که همهء قضات محبوس گردیدند ازجمله او یازده سال در حبس بود و کتب بسیار در...
ابن مبارک
[اِ نُ مُ رَ] (اِخ) ابوعبدالرحمن عبدالله مروزی. وفات 181 ه .ق . در خراسان میزیست و از محدثین تابعین است و در 63 سالگی درگذشت. در کتب عرفان و اخلاق، اخبار و نوادر و سخنان حکمت آمیز بسیار از او نقل کرده اند.
ابن مبارکشاه
[اِ نُ مُ رَ] (اِخ)شهاب الدین احمدبن محمد مصری حنفی. وفات 863 ه .ق . او راست: کتاب تذکره.
ابن متوج
[اِ نُ مُ تَوْ وَ] (اِخ) احمدبن عبدالله بن سعیدبن متوج بحرانی. فقیه شیعی، استاد ابن فهد و شاگرد شهید. وفات او در اوائل قرن دهم هجری است.کتاب وسیله در فقه و دو کتاب در تفسیر و رسالهء ناسخ و منسوخ و کتاب النهایه از اوست. و اشعاری نیز به...
ابن مجالد وراق
[اِ نُ مُ لِ دِ وَرْ را](اِخ) او کتابت مصحف نیز میکرده است، در نیمهء اول قرن چهارم هجری. (ابن الندیم).
ابن مجاهد
[اِ نُ مُ هِ] (اِخ) احمدبن موسی بن العباس بن مجاهد. از قراء، صاحب فضل و علم و دیانت و معرفت بقراآت و علوم قرآن. ساکن بغداد. مولد او به سال 245 ه .ق . و وفات در 324. از اوست: کتاب القراآت الکبیر. کتاب القراآت الصغیر. کتاب الهاءات. کتاب...
ابن محرز
[اِ نُ مُ رِ] (اِخ) ابوالخطاب مسلم. اصلاً ایرانی بود و در حجاز میزیست و سیاحت شام و ایران کرد. در اوائل اسلام او بخنیاگری مشهور گشت و اشعار عرب را با آهنگ های نواحی مختلفه تطبیق داد و خود نیز آهنگها اختراع کرد. او با سران و بزرگان رابطه...
ابن محمود
[اِ نُ مَ] (اِخ) کاتب دمشقی. او راست: کتاب الدرالملتقط. وفات 753 ه .ق .
ابن محیص مکی
[اِ نُ ؟] (اِخ) او را قرائتی است. (ابن الندیم).
ابن مخاض
[اِ نُ مَ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) اشتر نرینهء یکسالهء بدوّم درآمده. || اشتر یک ساله. (مهذب الاسماء). شتربچه که مادرش گشنی یافته باشد. و شتر مادهء یکسالهء بدوم درآمده را بنت مخاض گویند. ج، بنات مخاض.
ابن مخدش
[اِ نُ مِ / مُ دَ] (ع اِ مرکب)سَرِ شانه. رأس الکتف. || نغض. کرکرانک. کتف.
ابن مخلد
[اِ نُ مَ لَ] (اِخ) حسن بن مخلدبن جراح. او از سال 243 ه .ق . متصدی امر ضیاع (خالصه های دیوانی) بود. پس از مرگ عبیداللهبن یحیی معروف به ابن خاقان به سال 263 بمنصب وزارت معتمد خلیفه و رازداری برادر او موفق رسید. و آنگاه که موسی بن...
ابن مخلد
[اِ نُ مَ لَ] (اِخ) ابوالقاسم سلیمان بن حسن، فرزند حسن بن مخلد. از سال 301 تا 311 ه .ق . کاتب دیوان خلافت بود. آنگاه که بجمادی الاولای 318 ابن مقله معزول شد مقتدر وزارت به سلیمان داد و در رجب 319 عزل شد و در 324 راضی خلیفه...
ابن مدبر
[اِ نُ مُ دَبْ بِ] (اِخ) رجوع به ابراهیم بن مدبر شود.
ابن مدی
[اِ نُ مَ دا] (اِخ) نام وادیی است. (مراصدالاطلاع). نام رودباریست.
ابن مربع
[اِ نُ مُ رَبْ بَ] (اِخ) محمد بن عبدالله عتاب. محدث است.
ابن مرتضی
[اِ نُ مُ تَ ضا] (اِخ) احمدبن یحیی بن مرتضی المهدی لدین الله الیمانی. از علمای مشهور زیدیه. در سال 840 ه .ق . در صنعاء یمن درگذشت. او راست: کتاب الازهار فی فقه الائمه الاخیار و شرح آن موسوم به الغیث المدرار و البحر الزخار الجامع لمذاهب علماء الامصار.
ابن مرجانه
[اِ نُ مَ نَ] (اِخ) کنیت عبیداللهبن زیاد.