ابن لزه
[اِ نُ ؟] (اِخ) رجوع به ابن لره بنداربن عبدالحمید شود.
ابن لسان الحمره
[اِ نُ لِ نِلْ حُمْ مَ رَ](اِخ) عبدالله بن حُصین یا ورقاءبن اشعر. نسابه و خطیبی بلیغ از عرب.
ابن لنگک
[اِ نُ لَ گَ] (اِخ) ابوالحصین محمد بن محمد بصری فارسی. شاعر مشهور، معاصر با ابوالقاسم خبزارزی.
ابن لؤلؤ
[اِ نُ لُءْ لُءْ] (اِخ) ابوعبدالله محمد بن علی. از ادبا و شعرای اندلس، خطیب حصن قمارش. وفات او در سال 750 ه .ق . به بیماری طاعون بوده است.
ابن لهیعه
[اِ نُ لَ عَ] (اِخ) ابوعبدالرحمن عبدالله بن لهیعه حضرمی. محدث. در دولت عباسی به سال 155 ه .ق . بمقام قضای مصر منصوب شد و در سنهء 174 درگذشت. و گویند او نخستین قاضی باشد که بتن خویش به استهلال رمضان شد و دیگر قضاه تقلید او کردند. و...
ابن لیلی مزنی
[اِ نُ لَ لا ؟] (اِخ)صحابی است.
ابنم
[اِ نُ] (ع اِ) پسر. ابن. و نون آن در اختلاف تراکیب تابع میم است و به سه حرکت مُعْرَب شود.
ابن ماءالسماء
[اِ نُ ئِسْ سَ] (اِخ)عباده بن عبدالله، از مردم اندلس. رئیس شعرای دولت عامریه. وفات او در 419 ه .ق . به جالقه بوده است.
ابن ماتی
[اِ نُ] (اِخ) علی بن عبدالرحمن. محدث است.
ابن ماجشون
[اِ نُ جِ] (اِخ)عبدالملک بن عبدالعزیزبن عبدالله بن سلمهء مدنی. فقیه مالکی معروف. و اجداد او اص ایرانی و از مردم اصفهان بوده اند. یکی از نیاکان او اسلام آورد و عبدالعزیز پدر عبدالملک از فقهای زمان خویش بود و او نزد پدر و مالک بن انس فقه و حدیث...
ابن ماجه
[اِ نُ جَ] (اِخ) ابوعبدالله محمد بن یزید ماجهء قزوینی ربعی بالولاء. از کبار ائمهء محدثین، صاحب یکی از صحاح سته و آن کتاب به نام سنن ابن ماجه معروف است. مولد او به سال 209 ه .ق . در قزوین. او بغداد و بصره و کوفه و شام و...
ابن ماحیه
[اِ نُ حی یَ] (اِخ) از شاگردان ابوعلی حسین بن علی بن یزید المهلبی الکرابیسی. مجبر. (ابن الندیم).
ابن مازن
[اِ نُ زِ] (ع اِ مرکب) مور. نَمْل.
ابن ماسویه
[اِ نُ یَ] (اِخ)(1) ابوزکریا یحیی (یوحنا)بن ماسویه. فاضلی طبیب و مصنفی دانشمند بود. خدمت مأمون و معتصم و واثق کرد. پدر او ماسویه در جندی شاپور عطار بود و خود یوحنا تلمیذ جبرئیل بن بختیشوع طبیب هارون بود، و حنین بن اسحاق شاگرد ابن ماسویه است. و گویند آنگاه...
ابن ماسویه
[اِ نُ یَ] (اِخ) میخائیل بن ماسویه، برادر یوحنابن ماسویه. ابتدا در خدمت مأمون بود و در جمیع امور طبی بر سنت یونانیان میرفت و با هیچیک از اطباء دو مائهء پیش از خود موافقت نداشت چنانکه وقتی از او از موز پرسیدند گفت آنرا در کتب اوائل نیافتم و...
ابن مافنه
[اِ نُ فِنْ نَ] (اِخ) (از عوائدالایام نراقی) داود. محدث شیعی، در اواخر قرن دویم و اوائل قرن سوم هجری. اصلاً ایرانی بوده و لیکن در عراق میزیسته و در کوفه متولد شده. و او از حضرت امام رضا علیه السلام روایت کرده است.
ابن مافنه
[اِ نُ فِنْ نَ] (اِخ) ابومنصور بهرام. وزیر ابوکالیجار دیلمی معروف به عادل.
ابن ماکولا
[اِ نُ] (اِخ) ابونصر علی بن هبه اللهبن علی بن جعفربن علکان، از نسل ابودلف قاسم بن عیسی عجلی. اصل او از جرفادقان یکی از اعمال اصفهان است. پدر او ابوالقاسم هبه الله وزارت امام قائم بامرالله داشت و عمّ او ابوعبدالله حسن بن علی قاضی بغداد بود. علی حدیث...
ابن ماکولا
[اِ نُ] (اِخ) ابوالقاسم هبه اللهبن علی بن جعفر عجلی. مولد او به سال 365 ه .ق . و در سال 423 جلال الدولهء بویهی او را بوزارت خویش برگزید و پس از چندی معزول کرد و بار دیگر بدین مقام رسید و آنگاه که جلال الدوله بکرخ میگریخت (به...
ابن مالک
[اِ نُ لِ] (اِخ) جمال الدین ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله بن مالک طائی جیانی اندلسی. در حدود سال 600 ه .ق . در جیان متولد شد و در 12 شعبان 672 به دمشق درگذشت. او از نحویین معروف عرب است که در شهرت با سیبویه برابری...