ابن حمویه
[اِ نُ حَمْ مو یَ] (اِخ)ابومحمد عبدالله بن عمر سرخسی. وفات 653 ه .ق . اصلاً از مردم خراسان و در شام پرورش یافت. او بمغرب و اندلس بسیاحت رفت و سیاحتنامه ای مشتمل بر احوال امرا و علما و غیر آن نوشت، و جز آن کتب دیگر هم دارد...
ابن حمیرهءکوفی
[اِ نُ ؟ رَ یِ] (اِخ) او کتابت مصحف میکرد و در نیمهء اول مائهء چهارم هجری میزیست. (ابن الندیم).
ابن حنزابه
[اِ نُ حِ بَ] (اِخ) ابوالفضل جعفربن فضل بغدادی (ابن فرات). پدرش وزیر خلیفه مقتدر بود و او به مصر رفته چندی وزارت کافور اخشیدی و پس از او وزارت احمدبن علی بن اخشید داشت. در مدت وزارت دو بار عساکر ترک خانهء او را غارت کردند و ابومحمدحسن بن...
ابن حنفیه
[اِ نُ حَ نَ فی یَ] (اِخ)ابوالقاسم محمد بن علی بن ابیطالب. مولد او دو سال پیش از مرگ عمر بن الخطاب (21 ه .ق .). وفات 81 ه .ق . و حنفیه لقب مادر او خوله بنت جعفربن قیس است. بعد از شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مانند سایر...
ابن حوط الله
[اِ نُ حَ طِلْ لاه] (اِخ)عبدالرحمن. از علمای اندلس. و ابومحمد عبدالواحدبن محمد بن علی مالَقی اندلسی معروف ببالع شارح کتاب تیسیر شاگرد او بوده است.
ابن حوط الله
[اِ نُ حَ طِلْ لاه] (اِخ)ابومحمد عبدالله بن سلیمان بن داود اندلسی (549-612 ه .ق .). دانشمندی جامع فنون ادب و فقه بوده و در مغرب کسی باندازهء او سماع نداشته است. او چندی قاضی اشبیلیه و قاضی قرطبه و مرسیه بود و در غرناطه درگذشته است. مولد او به...
ابن حوقل
[اِ نُ حَ قَ] (اِخ) ابوالقاسم محمد. رحالهء معروف. در سال 331 ه .ق . بعزم سیاحت و تجارت از بغداد بیرون شد و ممالک اسلامی را در طول 28 سال شرقاً و غرباً بپیمود و کتب جغرافیائی قدیم را نیز تتبع و فحص کرد و از دیده های خویش...
ابن حیان
[اِ نُ حَیْ یا] (اِخ) ابومروان بن خلف قرطبی. مورخ (377-469 ه .ق .). از تألیفات بسیار او تنها کتاب المقتبس فی تاریخ الاندلس برجایست و نسخی از آن در پاریس و نیز اصطنبول و مجریط (مادرید)(1)موجود باشد.
(1) - Madrid.
ابن حیوس
[اِ نُ حَیْ یو] (اِخ) رجوع به ابوالفتیان محمد بن سلطان شود.
ابن خاتون
[اِ نُ] (اِخ) چند تن از یک خاندان باین کنیت معروفند و در امل الاَمل ترجمهء هر یک بتفصیل آمده است. جد این خاندان مردی خاتون نام بوده که به قرن هفتم هجری در قریهء عیناث در جبل عامل میزیسته و فرزندان او بعضی در ایران و قسمتی در هند...
ابن خازن
[اِ نُ زِ] (اِخ) ابوالفضل احمدبن محمد بن فضل (451 - 518 ه .ق .). ادیب و شاعری اص از مردم دینور و در بغداد پرورش یافته. پسر او اشعار پدر را گرد کرده است.
ابن خاقان
[اِ نُ] (اِخ) سه تن از وزرای دربار عباسی باین عنوان مشهورند: 1 - ابوالحسن عبیداللهبن یحیی بن خاقان، او از سال 236 تا 245 ه .ق . وزارت خلیفه متوکل علی الله داشته و بار دیگر از 256 تا 263 وزیر معتمد بوده و در سال اخیر درگذشته است....
ابن خاقان
[اِ نُ] (اِخ) ابونصر فتح بن محمد بن عبیداللهبن خاقان. وفات 535 یا 529 ه .ق . شاعر و ادیبی از اهل اشبیلیه. صاحب کتاب قلائدالعقیان. او در شهر مراکش در مسکن خود کشته شد، و گویند امیرالمسلمین علی بن یوسف بن تاشفین بکشتن او اشارت کرد. در قلائدالعقیان بسیاری...
ابن خاقان
[اِ نُ] (اِخ) رجوع به فتح بن خاقان شود.
ابن خال
[اِ نُ] (ع اِ مرکب) پسردائی. خالوزاده. پسرخالو. دائی زاده. پسر نیای مادری. (مهذب الاسماء).
ابن خالویه
[اِ نُ یَ / لِ وَیْهْ] (اِخ)ابوعبدالله حسین بن احمدبن خالویه. از علمای نحو و لغت و او از جماعتی چون ابوبکربن انباری و ابوعمرو زاهد و ابوسعید سیرافی ادب فراگرفته است و مذهب کوفیان و بصریان را خلط میکرده و به حلب درخدمت بنی حمدان به سال 370 ه...
ابن خرداذبه
[اِ نُ خُ بِهْ] (اِخ)ابوالقاسم عبیداللهبن عبدالله. عالم جغرافیائی ایرانی در قرن سوم هجری. وفات 300 ه .ق . جد او خردادبه اولین کس از این خاندان است که اسلام آورده و پدرش فرماندار طبرستان بوده. عبیدالله موسیقی را نیز از اسحاق موصلی فراگرفته و چندی از ندمای معتمد خلیفهء...
ابن خرزاذ
[اِ نُ خُرْ رَ] (اِخ) ابویعقوب یوسف بن یعقوب بن اسماعیل بصری. وفات 423 ه .ق . عالم لغوی از خاندانی علمی، و از این خاندان بسیاری از ادبا و لغویین برخاسته اند و یوسف از همهء آنان معروفتر است. تولد وی در بصره و اص ایرانی است. او را...
ابن خرشید
[اِ نُ خُرْ رَ] (اِخ) رجوع به ابوالقاسم عبدالکریم قشیری شود.
ابن خرقی
[اِ نُ خِ رَ] (اِخ) ابوالقاسم عمر بن حسین بن عبدالله. وفات 334 ه .ق . فقیه حنفی، مختصری در فقه نوشته که بیشتر مبتدیان فقه حنفیه آن را می خواندند. هنگامی که سبّ سلف در بغداد رایج شد به دمشق مهاجرت کرد و در همانجا درگذشت. تصانیف بسیاری داشت...