ابن الاعدی الحریزی
[اِ نُلْ ؟] (اِخ)یکی از رؤسای متکلمین زنادقه (مانویین) که به اسلام تظاهر میکرده است. (ابن الندیم).
ابن الاعرابی
[اِ نُلْ اَ] (اِخ) ابوالحسن علی بن الاعرابی الکوفی الشیبانی. منجم. او راست: کتاب المسائل و الاختیارات.
ابن الاکفانی
[اِ نُلْ اَ] (اِخ) عبدالله بن صالح. از فقهای شافعی و کتاب المختصرالصغیر مزنی را او روایت کرده است. (ابن الندیم).
ابن الامام
[اِ نُلْ اِ] (اِخ) نام معزمی که بزمان معتضد خلیفه میزیسته و بطریقهء محموده با اسماء خدای جل اسمه عزائم می کرده. (ابن الندیم).
ابن الامام مصری
[اِ نُلْ اِ ما مِ مِ] (اِخ)او راست کتاب تفسیر بر قرآن. (ابن الندیم).
ابن الانس
[اِ نُلْ اُ] (ع اِ مرکب) دوست گزیده.
ابن الاهه
[اِ نُ اِ هَ] (ع اِ مرکب) روشنائی آفتاب. ضحی الشمس. (تاج العروس).
ابن الایام
[اِ نُلْ اَیْ یا] (ع اِ مرکب) اهل زمانه. (مهذب الاسماء).
ابن البدوح
[اِ نُلْ بُ] (اِخ) ابوجعفر عمر بن علی بن البدوح قلعی. او در یکی از قلعه های مغرب متولد شد. در ادویهء بسیطه و مرکبه و امراض و علاج آن بصیرت کامل داشت و حواشی چند بر کتاب ابوعلی بن سینا نوشت و از مغرب بمشرق آمده چندی در دمشق...
ابن البراء
[اِ نُلْ بُ] (ع اِ مرکب) روز اول ماه. غُرّه. (تاج العروس). سر ماه.
ابن البطریق
[اِ نُلْ بِ] (اِخ) ابوزکریا یحیی بن بطریق. یکی از نَقَله و مترجمین از لغات دیگر به زبان عربی. پدر او بطریق نیز از مترجمین بوده و منصور خلیفه او را بنقل اجزائی از کتب قدیمه گماشته است. و ابن الندیم گوید ابن بطریق را مأمون خلیفه با حجاج بن...
ابن البلدی
[اِ نُلْ بَ لَ] (اِخ) شرف الدین ابوجعفر احمدبن محمد بن سعید. او563 ه .ق . بوزارت المستنجد ارتقا یافت و در دورهء خلافت مستضی ء کشته شد.
ابن البناء
[اِ نُلْ بَنْ نا] (اِخ) ابوالعباس احمدبن محمد بن عثمان ازدی مراکشی. در علوم گوناگون بخصوص ریاضیات و هیئت و نجوم و علوم غریبه و طب دست داشت. در سال 639 یا 649 یا 656 ه .ق . در مراکش متولد شد و دارای اخلاق ستوده بود و در سال...
ابن البوح
[اِ نُلْ] (ع اِ مرکب) فرزند راستین. فرزند حقیقی.
ابن الترکمانی
[اِ نُتْ تُ] (اِخ) حاکم از دست ملک الظاهر بیبرس. و او قطیه را بگشود.
ابن التستری
[اِ نُتْ تُ تَ] (اِخ) سعیدبن ابراهیم، مکنی به ابوالحسین. او نصرانی و از برآوردگان بنی الفرات بود و در اول قرن چهارم هجری میزیست. ابن التستری و پدرش در مکاتبات خویش سجع بکار می بردند. و کتاب المقصور و الممدود بترتیب الفبائی و کتاب المذکر و المؤنث بهمان ترتیب...
ابن التیهان
[اِ نُتْ تَیْ یَ] (اِخ) یکی از اهل کتاب که اسلام آورده و عالم باخبار سلف بوده. (از ابن الندیم).
ابن الثلجی خراسانی
[اِ نُثْ ثَ یِ خُ] (اِخ) ابوعبدالله محمد بن شجاع الثلجی، ملقب به فقیه العراقین. مبرز اقران زمان خویش، فقیه وَرِع و مفسر و مدافع فقه ابوحنیفه، از پیروان مذهب عدل و توحید. و اسحاق بن ابراهیم مصعبی گوید که خلیفه مرا بخواست و گفت فقیهی خواهم که گذشته از...
ابن الجعابی
[اِ نُلْ جِ] (اِخ) ابوبکر عمروبن محمد بن سلام بن براء قاضی. از افاضل شیعه. او نزد سیف الدوله اختصاص و تقربی داشت. از کتب اوست: کتاب ذکر من یتدین بمحبه امیرالمؤمنین علی کرم اللهوجهه من اهل العلم و الفضل والدلاله علی ذلک و ذکر شی ء من اخباره. (ابن...
ابن الجنید
[اِ نُلْ جُ نَ] (اِخ) یکی از بزرگان اصحاب شافعی. (ابن الندیم).