ابراهیم بن سیما
[اِ مِ نِ] (اِخ) یکی از امرای موسی بن بغا. در اثنای محاربهء زنج، والی اهواز بوده است و تا آنگاه که موسی آن نواحی را ترک گفت در آن مقام باقی بود و در جنگی که به سال 273 ه .ق . میان معتمد و موفق به زعفرانیه درگرفت...
ابراهیم بن شاذ جبلی
[اِ مِ نِ ذِ جَ بَ](اِخ) مکنی به ابواسحاق. از مردم جبل فضهء هرات. پس از تحصیل علم در هرات به بغداد رفت و در آنجا بتدریس پرداخت. او از محمد بن عبدالرحمن سامی هروی و دیگران روایت دارد.
ابراهیم بن شاهرخ
[اِ مِ نِ رُ] (اِخ) ابن تیمور. شاهزاده ای دانش دوست و ادیب و خوشنویس بوده. از طرف شاهرخ مأمور جنوب ایران گشته. مدرسهء دارالشفاء شیراز را او بنا کرد. و شرف الدین علی یزدی کتاب ظفرنامهء تیموری را به نام ابراهیم کرده است. وی در 838 ه .ق ....
ابراهیم بن شرکب
[اِ مِ نِ شُ کَ] (اِخ)پسر مسلم. در اواسط قرن سوم هجری بر نواحی مرو و نیشابور مسلط شد و دعوی استقلال کرد. او پسر ارشد مسلم است و به ابتدای امر در خدمت یعقوب بن لیث صفاری بوده، سپس احمد خجستانی بدو حسد برده و به حیله و تدبیر...
ابراهیم بن شعیب
[اِ مِ نِ شُ عَ] (اِخ)یکی از هفت محدث است که از سحنون روایت کرده اند. در اواسط قرن سوم هجری در البیره(1) یکی از شهرهای اندلس ظهور کرد. شش تن دیگر راویان سحنون: احمدبن سلیمان بن ابی الربیع. سلیمان بن نصر. ابراهیم بن خالد. ابراهیم بن خلاد. عمر بن...
ابراهیم بن شعیب مدنی
[اِ مِ نِ شُ عَ بِ مَ دَ] (اِخ) یکی از رجال حدیث است. ابن وهب از او روایت کرده و ابن معین او را بضعف روایت منسوب میکند.
ابراهیم بن شماس
[اِ مِ نِ شَمْ ما] (اِخ)یکی از مشایخ و پیروان طریقت صوفیه در قرن چهارم هجری. اص از مردم سمرقند بوده، سپس به بغداد مسافرت کرد و چندی آنجا بسر برده و بسمرقند بازگشت و از او سخنانی در حِکَم و اخلاق نقل کرده اند.
ابراهیم بن شهید
[اِ مِ نِ شَ] (اِخ) یکی از امرای دولت بنی حفص است. وی در اواسط قرن هشتم هجری مدتی بر تونس استیلا یافته و مستق حکومت راند. چون پدرش ابوبکربن ابی الخطاب را سلطان ابوالبقا بقتل رسانیده بود از اینرو به شهید ملقب گشته است.
ابراهیم بن شیبان قرمیسینی
[اِ مِ نِ شَ نِ قَ] (اِخ) یکی از مشایخ طریقت در قرن چهارم هجری، معاصر ابراهیم خَوّاص و ابوعبدالله مغربی از مردم جبل. در ورع و تقوی معروف و سخنان بسیار راجع به تصوف از وی منقول است.
ابراهیم بن شیرکوه
[اِ مِ نِ] (اِخ) ابن محمد بن شیرکوه بن شادی بن ایوب بن شادی بن مروان، صاحب حمص. در 636 ه .ق . پس از وفات پدر بمسند امارت نشست و در 638 با خوارزمیان که باطراف ولایت سوریه تجاوز کرده بودند بمحاربه پرداخت و عساکر حلب نیز با وی...
ابراهیم بن صالح
[اِ مِ نِ لِ] (اِخ) ابن علی بن عبدالله بن عباس. از خویشاوندان و ولات بنی العباس بوده و پس از سالم بن سواد از طرف مهدی خلیفه والی مصر گردیده و در سال 165 ه .ق . بدان شهر درآمد. در زمان ولایت او دحیه بن مصعب از نسل...
ابراهیم بن صالح
[اِ مِ نِ لِ] (اِخ) ابن منصور، پسر عم هارون الرشید و دومین شوهر عباسه خواهر او بوده است.
ابراهیم بن صالح آدمی
[اِ مِ نِ لِ حِ دَ] (اِخ) از محدثین قرن سوم هجری بوده است.
ابراهیم بن صباح
[اِ مِ نِ ؟] (اِخ) یکی از حُذّاق منجمین در علم هیئت و احکام. او با دو برادر خود محمد و حسن، کتبی در این علوم نوشته اند از جمله: کتاب عمل نصف النهار. کتاب العمل بذات الحلق. کتاب در صنعت رخامات. کتاب الکره. و ابن الندیم گوید او کتاب...
ابراهیم بن صبیح
[اِ مِ نِ صَ] (اِخ) از رجال حدیث و بضعف روایت منسوب است.
ابراهیم بن صرمه
[اِ مِ نِ صِ مَ] (اِخ)یکی از روات و بضعف روایت منسوب است.
ابراهیم بن طهمان الهروی فقیه
[اِ مِ نِ طَ نِلْ هَ رَ یِ فَ] (اِخ) کتاب السنن در فقه و کتاب المناقب و کتاب العیدین و کتاب التفسیر از اوست. (ابن الندیم). او از مردم قریهء باشان هرات و یکی از کبار محدثین است و صحبت بعض تابعین از جمله عمروبن دینار را دریافته و...
ابراهیم بن عباد انصاری
[اِ مِ نِ عَبْ با دِ اَ] (اِخ) از صحابهء رسول صلوات اللهعلیه، و او در غزوهء احد حاضر بوده است.
ابراهیم بن عباس
[اِ مِ نِ عَبْ با] (اِخ)ابن محمد بن صول کاتب، مشهور به صولی. مترسل و شاعر مشهور. وفات 243 ه .ق . جد دوم او صول از مردم جرجان بوده. گویند فیروز و صول دو برادر بودند و قبل از آنکه جرجان را مسلمانان فتح کنند در این شهر امارت...
ابراهیم بن عبدالرحمن
[اِ مِ نِ عَ دِرْ رَ ما] (اِخ) رجوع به ابواسحاق قرشی شرف الدین شود.