یرمر
(1) [یَ مَ] (اِ) انتظار و نگرانی. (ناظم الاطباء). به معنی انتظار است. (از شعوری ج2 ورق 443). انتظار و چشم به راه داشتن. (آنندراج) (برهان).
(1) - این کلمه به صورتهای برمر، برمو، بدمو، برموز، پرمر، پرمو، پرمور، پرموز، پرموزه، بدین معنی آمده و شاهدی هم که شعوری به نقل از مجمع راجع به پرمر از مسعودسعد آورده، مقنع نیست. (از حاشیهء برهان چ معین).
(1) - این کلمه به صورتهای برمر، برمو، بدمو، برموز، پرمر، پرمو، پرمور، پرموز، پرموزه، بدین معنی آمده و شاهدی هم که شعوری به نقل از مجمع راجع به پرمر از مسعودسعد آورده، مقنع نیست. (از حاشیهء برهان چ معین).