ونگ ونگ زدن
[وَ وَ / وِ وِ زَ دَ] (مص مرکب) در تداول، ونگ زدن. رجوع به ونگ زدن شود.
ونگ ونگ کردن
[وَ وَ / وِ وِ کَ دَ](مص مرکب) ونگ زدن. رجوع به ونگ زدن شود. || آهسته و بریده بریده با صدایی پست شبیه به گریه و ناله حرف زدن.
ونگ و ونگ
[وَ / وِ گُ وَ / وِ] (ترکیب عطفی، اِ صوت مرکب) در تداول، نالهء توأم با گریه. زاری همراه گریه. آوای گریهء ممتد و آهسته.
ونگ و ونگ کردن
[وَ / وِ گُ وَ / وِ کَ دَ] (مص مرکب) ونگ ونگ کردن.
ونگین
[وَ] (اِخ) دهی است جزء دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان. سکنهء آن 291 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج2).
ونم
[وَ] (ع مص) پیخال انداختن مگس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج).
ونمه
[وَ نَ مَ] (ع اِ) پیخال مگس. (منتهی الارب).
ونند
[وَ نَنْ] (اِخ) وننت(1). نام یکی از ستارگان نسر واقع است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
(1) - Vanant.
ونندر
[] (اِخ) ناحیتی است، شرقش براذاس، جنوبش خزران، مغربش کوه و شمالش مجفری و مردمانی اند بددل و ضعیف و درویش و کم خواسته. (حدود العالم).
ونندون
[وَ نَنْ] (اِخ) از قرای بخاراست. گروهی از محدثان بدان منسوب و به ونندونی مشهورند. رجوع به معجم البلدان و الانساب سمعانی شود.
ونندونی
[وَ نَنْ] (ص نسبی) منسوب به ونندون. (الانساب سمعانی). رجوع به ونندون شود.
وننق
[وَ نَ نَ] (اِخ) دهی است جزء دهستان زنجان رود بخش مرکزی شهرستان زنجان با 464 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج2).
وننگ
[وَ نَنْ] (اِ) ریسمان و طنابی را گویند که هر دو سر آن را بر دو دیوار یا دو ستون بندند و خوشه های انگور از آن بیاویزند. (برهان). ریسمانی را گویند که سر آن را بر دو جانب بندند و خوشه های انگور از آن آویزند، و آن را...
ونو
[وَ] (اِ) ون. وند. زبان گنجشک. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به زبان گنجشک شود.
ونوس
[وِ] (اِخ)(1) خدایی از خدایان یونان که الههء جمال و زیبایی بود. ربه النوع زیبایی یونان قدیم و دختر ژوپیتر. خدای خدایان او را به وولکانوس داد. ونوس را در سراسر یونان و روم ستایش میکردند و از او مجسمه های زیبای فراوان به دست آمده است. (ترجمهء تمدن قدیم...
ونوش
[وِ] (اِخ) دهی است از دهستان کلرودپی بخش مرکزی شهرستان نوشهر. سکنهء آن 200 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج3).
ونونان
[وَ] (اِخ) دهی است جزء دهستان طارم بخش سیردان شهرستان زنجان. سکنهء آن 432 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج2).
ونه
[وَ نَ / نِ] (اِ) ونج. قسمی ساز از ذوی الاوتار، یا قسمی سنج یا عود یا مزمر. (فیروزآبادی). رجوع به ونج شود.
ونه
[وَ نَ] (اِخ) قریه ای از نسف، و منسوب به آن را ونجی گویند. (معجم البلدان).
ونه آباد
[وَ نَ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهء بخش مرکزی شهرستان اهر واقع در 3500 گزی شوسهء اهر به کلیبر، دارای 504 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).