ون
[وَن ن] (ع اِ) چنگ که به انگشتان نوازند. (منتهی الارب) (آنندراج). سنجی که به انگشتان نوازند. (برهان) (اقرب الموارد). || (اِمص) سستی. (آنندراج). ضعف و ناتوانی در امور. (برهان) (اقرب الموارد). و این هر دو معنی دخیل است. (اقرب الموارد).
ون
[وَ] (اِخ) دهی است از دهستان نیاسر بخش قمصر شهرستان کاشان. سکنهء آن 450 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج3).
وناء
[وَ] (ع اِمص) ماندگی. (منتهی الارب). || سستی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به ونی شود.
ونائی
[وَ] (اِخ) دهی است از دهستان برده برهء بخش اشترینان شهرستان بروجرد، واقع در ده هزارگزی جنوب باختری شوسهء اشترینان به بروجرد. سکنهء آن 1276 تن. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. ادارات دولتی و پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).
ونائی
[وَ] (اِخ) دهی است از دهستان فیلاب بالا از بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد واقع در 19 هزارگزی خاور راه شوسهء خرم آباد به اندیمشک. سکنهء آن 100 تن. آب آن از رودخانهء بلارود و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از...
ونائی
[وَ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهء بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. سکنهء آن 500 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).
وناب اولادقباد
[وِ اُو قُ] (اِخ) دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 12 هزارگزی خاور راه شوسهء خرم آباد به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن دامنه و سردسیری است. سکنهء آن 180 تن. آب آن از چشمهء سراب وناب و محصول آن غلات و لبنیات و...
وناب ای تیوند
[وِ تی وَ] (اِخ) دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنهء آن 180 تن. آب آن از چشمه و رودخانهء سرکشتی و محصول آن غلات و لبنیات و پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).
ونارج
[] (اِخ) دهی است از دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم. سکنه 350 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه، انار، انجیر و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان کرباس بافی است. مزرعه های خداآفرین، میانج، کورک، گندآب، پشت کبود جزو این ده است. (از فرهنگ...
ونارو
[وِ] (اِخ) دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر. سکنهء آن 337 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج5).
وناش
[] (اِخ) دهی است جزو دهستان الموت بخش معلم کلایهء شهرستان قزوین واقع در 65 هزارگزی راه عمومی. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است. سکنهء آن 515 تن. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، بنشن، گردو، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. نصف...
ونان
[] (اِخ) دهی است جزو دهستان وزوا از بخش دستجرد شهرستان قم واقع در 9 هزارگزی قاهان. موقع طبیعی آن کوهستانی و سردسیری است. سکنهء آن 602 تن. آب آن از قنات و در بهار از رود محلی و محصول آن غلات، بنشن، باغات و انواع میوه جات سردسیری و...
ونانه
[وَ نَ / نِ] (اِ) نان گرده. (برهان) (لغت نامهء اسدی) :
بر خوان وی اندر میان خانه
هم نان تنک بود و هم ونانه.دقیقی.
وناوند
[وَ وَ] (اِخ) دهی است از دهستان هنام بسطام بخش سلسلهء شهرستان خرم آباد در کنار شوسهء خرم آباد به کرمانشاه. سکنهء آن 150 تن. آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
وناوی
[وَ] (اِخ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد در 2 هزارگزی باختر شوسهء شاه زند به ازنا. سکنهء آن 315 تن. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج6).
وناه
[وَ] (ع اِ) مروارید. (منتهی الارب) (آنندراج). لؤلؤه. (اقرب الموارد). || (ص) (امرأه...) زن بردبار و سست و آهسته و باوقار در نشست و برخاست و رفتار (و گاهی واو به همزه بدل شود و اناه گفته شود). (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد).
ونج
[وَ] (اِ) بنجشک. گنجشک. (حاشیهء فرهنگ اسدی) (برهان). عصفور. (برهان). چغوک. چوچک (در تداول مردم قزوین) :
شکار باز خرچال و کلنگ است
شکار باشه ونج است و کبوتر.عنصری.
ونج
[وِ] (ص) آنچه از قماش و جامه در هم فشرده شده و چین و نوردهای ناپسند پیدا کرده باشد. جامهء ترنجیده و کیس شده. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- ونج شدن جامه؛ در هم فشرده شدن آن. چین و چروک پیدا کردن آن.
- ونج کردن؛ ترنجیده ساختن و کیس کردن. (یادداشت مرحوم...
ونج
[وَ نَ] (ع اِ) نوعی از اوتار یا رودجامه و رباب و چغانه. (منتهی الارب) (مفاتیح العلوم خوارزمی) (اقرب الموارد). و این معرب ونهء فارسی است. (اقرب الموارد).
ونج
[وَ نَ] (اِخ) معرب ونه. روستایی است از نسف. (معجم البلدان).