ابتر

[اَ تَ] (ع ص، اِ) بریده دم. بریده دنب. بریده ذنب. بریده دنبال. دم بریده. دنبال بریده. کله. کلته. بکنگ. بی دنبال. بی دنباله. کوتاه دم. کوتاه دنبال. || ناقص. ناتمام :
نخست روز که دریا ترا بدید بدید
که پیش قدر تو چون ناقص است و چون ابتر.
فرخی.
ور از مروت گویند...


ابتراد

[اِ تِ] (ع مص) خویشتن به آب سرد شستن. (زوزنی). || آب سرد آشامیدن.


ابتراک

[اِ تِ] (ع مص) کوشیدن. || بشتافتن. شتابیدن. || انداختن کسی را. || فروخفتن شتر. || بسیار باریدن. || عیب کردن ناموس و دشنام دادن. || بزیر سینه گرفتن. || ابتراک در قتال؛ بزانو نشستن در کارزار.


ابتران

[اَ تَ] (ع اِ) بنده و خر، یا بنده و گورخر.


ابتره

[اَ تِ رَ] (اِخ) نام آبی بنی قشیر را.


ابتریه

[اَ تَ ری یَ] (اِخ) صنفی از فرقهء زیدیه منسوب به کثیر نوبی، و اسم او مغیره بن سعید و لقبش ابتر بوده است. (مفاتیح العلوم).


ابتزاز

[اِ تِ] (ع مص) گرفتن و ربودن چیزی به ستم. نزع. انتزاع. سلب. غصب. غلبه. || کثرت حظوظ کوکبی در برجی و در این صورت این کوکب را مبتزّعلیه گویند.


ابتزاغ

[اِ تِ] (ع مص) ابتزاغ ربیع؛ درآمدن بهار.


ابتزال

[اِ تِ] (ع مص) شکافتن. شق شدن. شکافته شدن. || شکفتن (در غنچه). || سوراخ شدن.


ابتسار

[اِ تِ] (ع مص) گشنی کردن شتر با ماده ای که هنوز به گشنی نیامده باشد. (زوزنی). ایغری کردن اشتر نر وقت اشتها. || گشن دادن خرمابن پیش از وقت آن. || حاجت خواستن پیش از وقت. || آغاز کردن بچیزی. گرفتن تازه چیزی را. || خفتن پای کسی. ||...


ابتسام

[اِ تِ] (ع مص) نرم خندیدن. دندان سپید کردن. لبخند. لب خنده زدن. تبسم. لب خنده. شکرخند. شکرخنده.


ابتشار

[اِ تِ] (از ع، مص) خوشحال شدن. خشنود شدن. || بشارت یافتن :
صد کراهت در درون تو چو خار
کی بود انده، نشان ابتشار.مولوی.
ای بسا در گور خفته خاک وار
به ز صد زنده بنفع و ابتشار.مولوی.


ابتشاک

[اِ تِ] (ع مص) دروغ گفتن. || بریده شدن. || عرضهء هتک حرمت کردن.


ابتع

[اَ تَ] (ع ص) قوی سخت مفاصل. مؤنث: بَتْعاء. ج، بُتع.


ابتع

[اَ تَ] (ع ص، ق) ج، ابتعون. همگان.


ابتعاث

[اِ تِ] (ع مص) بعث. (زوزنی). نَشر. برانگیختن. فرستادن. (حبیش تفلیسی). گسیل کردن. ارسال.


ابتعاج

[اِ تِ] (ع مص) شکافته شدن. شکافتن. دریدن. انفراج. منشق گشتن.


ابتعاق

[اِ تِ] (ع مص) ناگاه بسخن درآمدن. || سخت فروریختن ابر باران را.


ابتعون

[اَ تَ] (ع ص، ق) جِ ابتع. همگان.


ابتغاء

[اِ تِ] (ع مص) اِبتغا. جُستن. (زوزنی) (حبیش تفلیسی). طلب کردن. خواستن. || خواسته شدن. (رشید وطواط). || سزاوار شدن. (رشید وطواط).



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.