وصولی

[وُ] (ص نسبی) منسوب به وصول. آنچه ممکن است وصول شود و به دست آید و جمع آوری شود. (ناظم الاطباء).
- لاوصولی؛ آنچه به دست نمی آید و جمع آوری نمیشود و سوخت. (ناظم الاطباء). حاصل نشدنی.


وصوم

[وُ] (ع اِ) جِ وصم (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، به معنی شکاف و ننگ و عار و عیب. (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به وصم شود.


وصی

[وَصْیْ] (ع مص) خوار گردیدن بعدِ رفعت و منزلت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || گران سنگ شدن سپسِ سبکی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قاموس). || نزدیک رسیدن. || پیوستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اتصال. (اقرب الموارد). پیوستن چیزی به چیزی. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر). درهم و پیوسته...


وصی

[وَ صی ی] (ع اِ) جِ وَصیّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وصیه شود. || (مص) درهم و پیوسته روییدن گیاه. وُصیّ. || (ص، اِ) اندرزکرده شده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در وی یکسان است، یا مؤنث و جمع وی نیاید. ج، اوصیاء. (منتهی الارب) (اقرب...


وصی

[وُ صی ی] (ع مص) درهم و پیوسته روییدن گیاه. (از اقرب الموارد). وَصیّ.


وصی

[وَ صی ی] (اِخ) لقب علی بن ابی طالب علیه السلام. (آنندراج) :
منم بندهء اهل بیت نبی
ستایندهء خاک پای وصی.فردوسی.
اگر خلد خواهی به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای.فردوسی.


وصی

[وَ صی ی] (اِخ) لقب حضرت شیث پیغمبر علیه السلام. (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء).


وصیت

[وَ صی یَ] (ع اِ) وصیه. اندرز. (مهذب الاسماء). اندرز و نصیحت. اندرز و پند و نصیحت و سفارش. (ناظم الاطباء) :
من وصیت به وفا میکنمت
گرچه امروز وفا در عدم است.خاقانی.
تکلف برِ مرد درویش نیست
وصیت همین یک سخن بیش نیست.
سعدی.
وصیت همین است جان برادر
که اوقات ضایع مکن تا توانی.سعدی.
و رجوع...


وصیت کردن

[وَ صی یَ کَ دَ] (مص مرکب) اندرز کردن. سفارش کردن :
انجام تو ایزد به قران کرد وصیت
بنگر که شفیع تو کدام است به محشر.
ناصرخسرو.
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
به دوستیت وصیت نکرد و دلداری.سعدی.
حکیم را به وصیت کردن حاجتی نیست. (قره العیون).
|| سفارش کردن به کسی یا کسانی که...


وصیت نامه

[وَ صی یَ مَ / مِ] (اِ مرکب)سفارش نامه. (از ناظم الاطباء). اندرزنامه. || نامه ای که در آن وصیت شخصی نویسند و مهر و امضاء کنند تا وصی پس از مرگ او از روی آن نامه عمل کند.


وصید

[وَ] (ع اِ) آستان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آستانهء در. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). پیشگاه سرای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیش آستانهء در. (ترجمان علامهء جرجانی ترتیب عادل بن علی). || میان سرای. (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). || حظیره مانندی است که در کوه از سنگ سازند جهت...


وصیده

[وَ دَ] (ع اِ) اصیده. حظیره مانندی است که در کوه از سنگ سازند جهت ستوران. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شوانگاه. (مهذب الاسماء). ج، وصائد. (اقرب الموارد). رجوع به وصید شود.


وصیره

[وَ رَ] (ع اِ) وِصر. وَصَرّه. دستاویز با مهر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). || حواله. چک. (مهذب الاسماء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پیمان. || عهدنامه. (آنندراج). رجوع به وصر شود.


وصیع

[وَ] (ع اِ) آواز گنجشک. || گنجشک ریزه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).


وصیف

[وَ] (ع ص، اِ) کودک غیرمراهق. (اقرب الموارد). || خدمتگار، غلام باشد یا کنیزک. (منتهی الارب) (آنندراج). خدمتگار، خواه پسر باشد یا دختر، غلام باشد یا کنیز. (ناظم الاطباء). ج، وصفاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : سلیمان پادشاهی بزرگ بود و کس پیش وی سخن نیارستی گفتن، نه...


وصیفت

[وَ فَ] (ع ص، اِ) وصیفه. مؤنث وصیف، به معنی خدمتگار : ملکزاده را بیاورد و بر تخت نشاند و وصیفتان و غلامان صف زده بودند. (ترجمهء تاریخ طبری بلعمی).
تا چند روز دیگر از آن هر وصیفتی
بر خویشتن به کار برد درّ شاهوار.فرخی.
نشان جلاجل و خلخال دارد و عجب است
وصیفتان...


وصیفگان

[وَ فَ / فِ] (اِ) جِ وصیفه :
بر جویهای او ردهء نونهال ها
گوئی وصیفگانند استاده برقرار.فرخی.
رجوع به وصیف و وصیفه شود.


وصیفه

[وَ فَ] (ع ص، اِ) کنیزک خرد. (مهذب الاسماء). مؤنث وصیف، به معنی خدمتگار. خدمتگاری که دختر یا کنیز بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، وصائف. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).


وصیق

[وَ] (اِخ) کوهی است که پائین آن از کنانه و قسمتی دیگر از آن مر هذیل راست. (معجم البلدان) (منتهی الارب).


وصیل

[وَ] (ع ص) آنکه با تو درآید و رود. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه با دیگری درآید و با او بیرون رود. (اقرب الموارد). آنکه با کسی همراه باشد در خروج و دخول. (ناظم الاطباء). || دوست همدم و مصاحب. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (اِ) برد یمانی. (از اقرب الموارد).



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.