وب
[وَب ب] (ع مص) آماده شدن به حمله کردن در جنگ و فعل آن از باب ضرب است. (از منتهی الارب) (آنندراج). مهیا شدن جنگ را.
وبا
[وَ] (ع اِ) بیماری عام که آن را مرگامرگی گویند. (دهار) (صراح) (کشاف اصطلاحات الفنون). مرگ عام که به سبب فساد هوا به هم رسد. (آنندراج). پزشکان گفته اند: وبا تباهی باشد که عارض جوهر هوا گردد و آن یا به واسطهء عوارض آسمانی است و یا بر اثر حوادث...
وباء
[وِ] (ع مص) وَباء. (المنجد). رجوع به وباء شود.
وباء
[وَ] (ع اِ) وبا. رجوع به وبا شود. || (مص) بسیاربیماری گردیدن زمین. (منتهی الارب).
وباء
[وِ] (ع مص) وباناک شدن زمین. (مجمل اللغه).
وباءه
[وَ ءَ] (ع مص) وباء. اباء. اباءه. بسیاربیماری گردیدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج).
وبائی
[وَ] (ص نسبی) منسوب به وباء: سال وبائی. || مبتلا به وبا.
وبار
[وِ] (ع اِ) نوعی از درخت ترش که در تباله روید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || وباره. جِ وَبر و آن جانورکی است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به وبر شود.
وبار
[وَ رِ] (اِخ) زمینی است عاد را میان یمن و رمال یبرین. رجوع به معجم البلدان و منتهی الارب و ناظم الاطباء شود.
وباره
[وِ رَ] (ع اِ) جِ وَبر و آن جانوری است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به وبر شود.
وباسک
[وَ سَ] (اِ) خمیازه و دهن دره و آن را به عربی ثوبا خوانند. (آنندراج). || (ص) خمیازه کشنده و آنکه خمیازه می کشد. (از ناظم الاطباء).
وباص
[وَبْ با] (ع ص) درخشان رنگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). براق اللون. (از اقرب الموارد). || (اِ) ماه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قمر. (از اقرب الموارد).
وباطه
[وَ طَ] (ع مص) وبط. وبوط. سست رأی گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سست شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به وبط و وبوط شود.
وباعه
[وَبْ با عَ] (ع اِ) کون و اِست. (آنندراج) (ناظم الاطباء). دبر. (بحر الجواهر). اِست. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || جان دانهء کودک.(1) (از منتهی الارب). آنجای از سر کودک که نرم و جنبان است. (ناظم الاطباء).
(1) - جان دانه، از پیش سر را گویند که در کودکی...
وباغه
[وَبْ با غَ] (ع اِ) کون و اِست. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): کذبت وباغته؛ ای ضرط. (از منتهی الارب) (آنندراج)؛ یعنی تیز داد. (ناظم الاطباء). رجوع به وباعه شود.
وبال
[وَ] (ع اِمص، اِ) دشواری. (از آنندراج) (منتهی الارب). || گرانی. (از آنندراج). سختی. (منتهی الارب) (آنندراج). ثقل. || عذاب. (از آنندراج). || گناه. تقصیر. عیب و خطا. ذلت. جرم. || عقوبت. || مرارت و سختی و تصدیع. (ناظم الاطباء). || ناگوار. (آنندراج). || سرانجام بد. (از مهذب الاسماء) (از...
وبال
[وَ] (ع مص) وباله. وبل. وبول. ناگوارد و گران گردیدن چراگاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وباله شود.
وباله
[وَ لَ] (ع مص) ناگوارد و گران گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). || چراگاه ناگواردناک گردیدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وبال شود.
وبأ
[وَبْءْ] (ع مص) آماده کردن. || اشاره کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشارت کردن. (تاج المصادر بیهقی). || آرزومند و مایل گردیدن. (منتهی الارب): وبأت ناقتی الیه؛ آزمند و مایل گردید ماده شتر من به سوی آن. (ناظم الاطباء).
وبأ
[وَ بَءْ] (ع مص) بیماری ناک گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || (اِ) بیماری عام و مرگامرگی طاعون. ج، اوباء. (ناظم الاطباء). رجوع به وبا شود.