واغ واغ

(اِ صوت) بانگ سگ. هفهف. هافهاف. عوعو. وغوغ. وعوع. (از یادداشت مؤلف).


واغوثاه

[غَ] (ع صوت مرکب) (مرکب از «وا»ی ندبه + منادای مندوب) فریاد. داد. فغان. به فریادم برس. الغیاث :
کوه ببسود زخم تیرش گفت
صاعقه ست این نه تیر واغوثاه.
ابوالفرج رونی.
فاعبد الرب فی الصلوه ترا
ور نباشی چنین تو واغوثاه.سنائی.


واغ و وغ

[واغْ غُ وَ] (اِ صوت) آواز سگ. (از یادداشت مؤلف). رجوع به واغ واغ شود.


واغیه

[یَ] (ع اِ) بانگ. (مهذب الاسماء). واعیه. رجوع به واعیه شود.


واف

(اِ) بلبل(1) را گویند و به عربی عندلیب خوانند. (برهان) (آنندراج). || خواننده. (از برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء).
(1) - رشیدی نویسد: «واف، بلبل، لیکن صحیح زندواف است» و حق با اوست. رجوع کنید به زندواف و زندباف. (برهان قاطع چ معین).


وافد

[فِ] (ع ص) بر سویی آینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بر سویی پیش کسی رونده. (غیاث اللغات). ج، وفود. اوفاد. وفد. || آینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || آن که مرکب نجیب سوار شود. (غیاث اللغات) (آنندراج). || سنگخوار و شتر پیشی گیرنده. (از اقرب الموارد). شتر...


وافد

[فِ] (اِخ) حیی است از عرب. (از اقرب الموارد). نام گروهی از تازیان. (از ناظم الاطباء).


وافدان

[فِ] (ع اِ) تثنیهء وافد. دو تندی رخسار که هنگام خاییدن بلند شود و در پیری زایل گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به وافد شود.


وافده

[فِ دَ] (ع ص) بیماریی که خاص قبیله یا ناحیه ای است. (بحر الجواهر).


وافدی

[فِ دی ی] (ص نسبی) منسوب به وافد.


وافدی

[فِ] (اِخ) محمد بن یحیی بن عمر بن علی بن حرب بن محمد بن علی بن حیان الوافدی مکنی به ابوجعفر از محدثان است. وی از جد پدرش علی بن حرب و از جدش عمر بن علی و احمدبن اسحاق الخشاب الموضی روایت کرده است و ابوالحسن رزق و ابوالحسین...


وافر

[فِ] (ع ص) بسیار. افزون. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اوفر. موفور. وافره. موفوره. وافی. متوافر. متوافره. (از یادداشت مؤلف). فراوان. کثیر : و طایفه ای از مشاهیر ایشان که هر یک علمی وافر و ذکری سایر داشتند به منزلت ساکنان خانه و بطانهء مجلس بودندی. (کلیله و دمنه)....


وافراً

[فِ رَنْ] (ع ق) به فراوانی. به کثرت. کثیراً. || اغلب. (از یادداشت مؤلف).


وافر بودن

[فِ دَ] (مص مرکب) فراوان بودن. بسیار بودن. کثرت. متوافر بودن.


وافرحتاه

[فَ حَ] (ع صوت مرکب)(مرکب از «وا»ی ندبه + منادای مندوب) خنک. خوشا. چه نشاط انگیز است :
گلشنی کز گل دمد گردد تباه
گلشنی کز دل دمد وافرحتاه.مولوی.


وافرستادن

[فِ رِ دَ] (مص مرکب)بازفرستادن :
بردار پرده از رخ و از دیده های ما
نوری که عاریه است به خورشید وافرست.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 559).
هر چه خورشید زاده بود از رشک
هم به خورشید وافرستادی.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 922).


وافر نمودن

[فِ نُ / نِ / نَ دَ] (مص مرکب) بسیار کردن. || بسیار جلوه دادن.


وافره

[فِ رَ] (ع ص) مؤنث وافر. رجوع به وافر شود. || (اِ) سرین قچقار چون کلان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج). دنبهء قچقار وقتی که کلان گردد. (ناظم الاطباء). دنبهء بزرگ قوچ. (از اقرب الموارد). || هر پیه پارهء دراز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). هر قطعه ای از پیه...


وافسردگی

[فِ سُ دَ / دِ] (حامص مرکب) باز آب شدن یخ. وارفتگی یخ.


وافسردن

[فِ سُ دَ] (مص مرکب) دوباره آب شدن یخ.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.