هورستار
[رِ] (اِ) دستور و موبد و هیربد را گویند و اینان در آئین پارسیان به محافظت شوارع شریعت و حراست حدود دانش و حکمت می پردازند. (از آنندراج). در انجمن آرا هورستان ضبط شده است.
هورستان
[رِ] (اِ) رجوع به هورستار شود.
هورسین
[هُ وَ] (اِخ) دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 372 تن سکنه، آب آن از کوهستان و محصول عمده اش غله و توتون و کار دستی مردم جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج4).
هورشید
(اِ مرکب) آفتاب. خورشید. هور به معنی آفتاب و شید نور است. (از انجمن آرا).
هورع
[هَ رَ] (ع ص) مرد بددل سست بی خیر. || گول. || باد شتاب و تند بسیارغبار. || زن شتاب چست سبک. (منتهی الارب).
هورقان
(اِخ) از قرای مرو است. (معجم البلدان).
هورقانی
(ص نسبی) منسوب به هورقان که قریه ای است در نزدیکی مرو به هفت فرسنگی. (سمعانی).
هورقلیا
[هُ وَ قِ / قَ / هَ وَ قَ] (اِ) ظاهراً از کلمهء عبری «هبل قرنیم» گرفته شده که هبل به معنی هوای گرم و تنفس و بخار، و قرنیم به معنی درخشش و شعاع است و رویهم ترکیب به معنی تشعشع بخار است... نخستین کسی که پس از اسلام...
هورمز
[مُ] (اِخ) نام فرشته ای است. هرمزد. هورمزد. رجوع به هرمز شود. || نام کوکب مشتری. || (اِ) نام روز اول از هر ماه شمسی. (برهان). رجوع به هرمز شود.
هورمزد
[مَ] (اِخ) به معنی هورمز است که نام فرشته ای است. || نام کوکب مشتری. (برهان) :
شیر با گاو و بره گرگ آشتی کرده به طبع
آشتی شان هورمزد مهربان انگیخته.خاقانی.
رجوع به هرمزد شود.
|| (اِ) روز اول است از هر ماه شمسی. (برهان).
هور موسی
[رِ سا] (اِخ) نام مردابی به خوزستان.
هورمون
[هُرْ مُنْ] (فرانسوی، اِ) رجوع به هرمن شود.
هورمه
[مِ] (اِخ) دهی است از بخش کنگان شهرستان بوشهر. دارای 100 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و تنباکو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج7).
هوروره
[هَ وَرْ وَ رَ] (ع ص) زن هلاک شونده. (منتهی الارب). المرأه الهالکه. (اقرب الموارد).
هوروقلیائی
[قَ] (اِ) رجوع به هورقلیا و احمد احسائی شود.
هوره
[هَ رَ] (ع اِ) هلاکت جای. (منتهی الارب). مهلکه. ج، هورات. (اقرب الموارد).
هوره
[رَ] (ع اِمص) تهمت و بدگمانی. (منتهی الارب). اسم است از هاره. (اقرب الموارد).
هوره
[] (اِ) اسم فارسی خبازی است. (مخزن الادویه).
هوره
[رِ] (اِخ) دهی است از بخش حومهء شهرستان شهرکرد. دارای 1142 تن سکنه، آب آن از قنات و زاینده رود و محصول عمده اش کشمش، بادام، برنج و انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج10).
هوره عاگول
[رِ] (اِخ) دهی است از بخش هویزهء شهرستان دشت میشان. دارای 1200 تن سکنه، آب آن از چاه و مازاد آب کرخه کور و محصول عمده اش غله و کار دستی مردم آن قالیچه بافی است. ساکنان آنجا از طایفهء بنی صالح اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).