هفت نه
[هَ نُهْ] (اِ مرکب) آرایش و زیور و اسباب عروسی، و «نه ده» نیز گویند. (غیاث). || میتواند که مراد از تارهای ساز باشد، چه بر رباب و مثل آن نه و هفت تار می بندند. (غیاث از شرح قران السعدین).
هفت نیم خایه
[هَ یَ / یِ] (اِ مرکب)کنایه از هفت آسمان است. (برهان).
هفتواد
[هَفْتْ] (اِخ) شخصی بوده که هفت پسر داشته، چه واد به معنی پسر هم هست. (برهان). نام مردی از کچاران. (لغات شاهنامه) :
بدین شهر بی چیز خرم نهاد
یکی مرد بُد نام او هفتواد
بر این گونه بر نام وآوازه رفت
ازیرا که او را پسر بود هفت.فردوسی.
هفت وادی
[هَ] (اِ مرکب) (اصطلاح عرفان) شیخ عطار در منطق الطیر هفت وادی سلوک را چنین نام می برد: طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فنا. اما این منازل را عرفای دیگر به شیوهء دیگری تقسیم کرده اند و نامگذاری منازل نیز در آثار مختلف صوفیان فرق دارد، مث ابونصر سراج...
هفت والای خضرا
[هَ یِ خَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) به معنی هفت نیم خایه است که کنایه از هفت آسمان باشد. (برهان).
هفتوان
[هَفْتْ] (اِخ) دهی است از بخش شاهپور شهرستان خوی دارای 420 تن سکنه. آب آن از رود زولا و محصول عمده اش غله و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج4).
هفتوان
[هَفْتْ] (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان لار دارای 129 تن سکنه. آب آن از قنات و چاه و محصول عمده اش غله، خرما و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج7).
هفت وانه
[هَ نِ] (اِخ) دهی است از بخش حومهء شهرستان مهاباد دارای 95 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و توتون است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج4).
هفت و چهار
[هَ تُ چَ] (اِ مرکب) کنایه از هفت ستاره و چهارطبع. (از مؤید الفضلاء). کنایه از هفت سپهر و چهارعنصر. (انجمن آرا).
هفتورنگ
[هَ تَ / تُو رَ] (اِ مرکب)هفت اورنگ. رجوع به هفت اورنگ شود.
هفت و شش
[هَ تُ شَ / شِ] (اِ مرکب)هفت کوکب یعنی قمر و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل، و شش جهت یعنی تحت و فوق و یمین و یسار و پس و پیش. (برهان).
هفت وصلهء لوطیگری
[هَ وَ لَ / لِ یِ گَ] (اِ مرکب) هفت چیز است که لوطیان دارند، و آن پاناوه و کارد و پیاله و اشیائی از این قبیل است که لوطی در سفر نیازهای ابتدائی زندگی را بدان رفع کند.
هفت وضیعه
[هَ وَ عَ / عِ] (اِ مرکب) هفت بار مال را به قم وضع کرده اند و آن را به اصطلاح اهل دیوان هفت وضیعه میگویند و هفت طسوق. (تاریخ قم ص112). رجوع به هفت طسوق شود.
هفت و نه
[هَ تُ نُهْ] (اِ مرکب) هفت نه. مراد هفت قلم آرایش زنان است :
هفت ونه این صنم عشوه باز
طفل فریب آمد و برنانواز.امیرخسرو.
هفت و هشت
[هَ تُ هَ] (اِ مرکب) کنایه از گفتار خصومت آمیز و وحشت انگیز. || آواز و فریاد سگ را نیز گویند. (برهان).
هفته
[هَ تَ / تِ] (اِ) واحدی از زمان که برابر با هفت شبانروز و یا 168 ساعت است. در ایران روز شنبه را آغاز و جمعه را پایان هفته میدانند :
به یک هفته آن لشکر جنگجوی
به روی اندر آورده بودند روی.فردوسی.
به درگه یکی بزمگه ساختند
یکی هفته با رود و می...
هفته
[هَ تِ] (اِخ) دهی است از بخش سربند شهرستان اراک دارای 1668 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله، بنشن، انگور و میوه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج2).
هفته
[هَ تَ] (اِخ) نام قلعه ای محکم بوده است از بناهای شاپور ذوالاکتاف که محبس اعراب بوده و کسی را خاصه از عرب در آن راه نمیدادند. گویند آثار سور آن تا ششصد سال پیش دیده میشده است. (انجمن آرا).
هفته بازار
[هَ تَ / تِ] (اِ مرکب) بازارهای موقت که هفته ای یک بار ترتیب دهند، مثل شنبه بازار، جمعه بازار، دوشنبه بازار. (از یادداشتهای مؤلف).
هفته بیجار
[هَ تَ / تِ] (اِ مرکب) نوعی ترشی از سبزیهای گوناگون خردکرده. (یادداشتهای مؤلف).