هفت مشعله
[هَ مَ عَ لَ / لِ] (اِ مرکب) کنایه از سبعهء سیاره است که هفت کوکب باشد. (برهان).
هفت مغز
[هَ مَ] (اِ مرکب) نوعی حلوای خشک. مالکانه. (یادداشتهای مؤلف).
هفت ملت
[هَ مِلْ لَ] (اِ مرکب) اصل هفتادودو ملت هفت ملت است و دیگر ملل منشعبات آن، و آن هفت اینها هستند: جبری، قدری، مشبه، منزه، سنی، شیعی، خارجی. (از آنندراج) :
یتیمی که ناکرده قرآن درست
کتب خانهء هفت ملت بشست.سعدی.
کتاب هفت ملت گر بخواند آدمی عامی است
مرا سی پارهء دل بس...
هفت مندل
[هَ مَ دَ] (اِ مرکب) کنایه از هفت آسمان است. (برهان) :
فلک بر تو زآن هفت مندل کشید
که بیرون ز مندل نشاید دوید.نظامی.
هفت منزل
[هَ مَ زِ] (اِ مرکب) کنایه از هفت آسمان است. (برهان). || نیز هفت وادی را گویند که فریدالدین عطار در منطق الطیر بیان کرده است... (از آنندراج). رجوع به هفت وادی و هفت شهر عشق شود.
هفت موج
[هَ مَ / مُو] (ص مرکب)هفت طبق. که دارای هفت مرتبه باشد یا مراتب آن چون امواج بر یکدیگر لغزد :
گردون که محیط هفت موج است
چندان که همی رود در اوج است.نظامی.
هفت مهد
[هَ مَ] (اِ مرکب) کنایه از هفت طبقهء زمین است :
ای یار قدیم عهد چونی
وی مهدی هفت مهد چونی؟نظامی.
هفت مهرهء زرین
[هَ مُ رَ / رِ یِ زَرْ ری](ترکیب وصفی، اِ مرکب) به معنی هفت مشعله باشد که کنایه از هفت کوکب است. (برهان).
هفتمی
[هَ تُ] (ص نسبی، اِ) رجوع به هفتمین شود.
هفت میدان
[هَ مَ / مِ] (اِ مرکب) کنایه از هفت آسمان است :
کمندش در شتاب آهنگ بیشی
فلک را هفت میدان داده پیشی.نظامی.
به یک صفرا که بر خورشید رانده
فلک را هفت میدان بازمانده.نظامی.
هفتمین
[هَ تُ] (ص نسبی، اِ) هفتم :
به مدح تو سخن من به هفتمین گردون
رسید بی رسن از چاه هفتصدبازی.سوزنی.
هفت میوه
[هَ می وَ / وِ] (اِ مرکب) کشمش طائفی، انجیر خشک، قیسی خشک، شفتالوی خشک، خرمای خشک و آلوی بخارا. (برهان).
هفت ناطق
[هَ طِ] (اِ مرکب) رجوع به هفت نبی شود.
هفت نان
[هَ] (اِ مرکب) هفت زمین یا هفت اقلیم :
خون پدر دید در این هفت خوان
آب مریز از پی این هفت نان.نظامی.
هفت نبی
[هَ نَ بی ی / بی] (اِخ) در عالم سفلی هفت نبی یا هفت ناطق ظهور کرده اند: آدم، نخستین ناطق است ولی ظاهراً نخستین بشر نیست. سپس نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد و محمدالقام به ترتیب مبعوث شده اند. محمدالقام پسر اسماعیل است که فرقه ای از سبعیه او...
هفتنجان
[هَ تَ] (اِخ) دهی است از بخش اردکان شهرستان شیراز دارای 103 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج7).
هفت نژاد فلک
[هَ نِ دِ فَ لَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) به معنی هفت مشعله است که کنایه از سبعهء سیاره باشد یعنی هفت کوکب. (برهان).
هفت نطع
[هَ نَ] (اِ مرکب) کنایه از هفت طبقهء زمین و هفت اقلیم باشد. (برهان).
هفت نقطه
[هَ نُ طَ / طِ] (اِ مرکب) هفت کوکب است که سبعهء سیاره باشد. (برهان) :
همواره بر آن خطّ هفت نقطه
گردان و پس یکدگر دوان است.
ناصرخسرو.
|| زیور و آرایش را نیز گویند. (برهان).
هفت نوبتی چرخ
[هَ نَ / نُو بَ یِ چَ](ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از سبعهء سیاره باشد. (برهان).