آب سفید

[بِ سَ / سِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نام علتی در چشم. رجوع به آب مروارید شود.


آبسکن

[بِ کُ] (اِخ) شهرکی است بناحیت دیلمان، بر کران دریا، آبادان و جای بازرگانان همهء جهانست که بدریای خزران بازرگانی کنند و از آنجا کیمختهء پشمین و ماهی گوناگون خیزد. (حدودالعالم). رجوع به آبسکون شود.


آبسکند

[بِ کَ] (اِخ) نام قریه ای نزدیک سردارآباد بکردستان.


آب سکندر

[بِ سِ کَ دَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آب زندگی.


آبسکون

[بَ](1) (اِخ) نام شهرکی بر ساحل طبرستان که میان او و جرجان سه روزه راه یعنی 24 فرسنگ است، و آن را اَبسکون نیز گویند، و آن فرضه و بندری است برای توقف کشتیها. (یاقوت). و گفته اند همین جزیره بود که سلطان محمد خوارزمشاه بدانجا گریخت و هم در...


آبسنج

[سَ] (اِ مرکب) آبزن.


آبسنگ

[سَ] (اِ مرکب) آبزن.


آبسوار

[سَ] (اِ مرکب) حباب، و جمع آن آبسواران است :
آب که آن خیمه ز باران کند
دائرهء آبسواران(1) کند.امیرخسرو.
و آن را گنبد آب و کوپله و آبله و به عربی فقاعه و نفاخه نیز گویند.
(1) - با این که فرهنگها آبسوار و آبسواران را معنی حباب داده اند لیکن اگر شاهد...


آب سیاه

[بِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب)آب سیه. کوری تام یا ناقص که از ضمور و اطروفیایِ عصب باصره پدید آید :
ز سهم خدنگت بروز سپید
درآید بچشم خور آب سیاه.
کمال الدین اسماعیل.
و چشم آب سیاه آورده را زاور گویند. (برهان).
- آب سیاه آوردن چشم؛ زاور شدن آن و نزول آب سیاه در...


آب سیاه

(اِخ) نام دره ای در نزدیکی شهر قنوج در هندوستان.


آبش

[بِ] (ع ص) آنکه پیرامون و پیشگاه خانهء کسی را بطعام و شراب آراید.


آبشار

(اِ مرکب) (از: آب، ماء + شار، از شاریدن به معنی فروریختن، سکب) آب جوی و نهر بزرگ که از بلندی فروریزد. مصب. شَلاّله. || سنگ مشبک که بر دهانهء ناودانها نصب کنند.


آبش احمدلو

[بِ اَ مَ] (اِخ) مرکز بلوک گرمادوز قرجه داغ به آذربایجان.


آب شبی

[بِ شَبْ بی] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آب معدنی که در آن شَبّ یا زاج باشد.


آبشت

[بَ / بِ] (ص) نهفته. پنهان. || جاسوس.


آبشتگاه

[بَ / بِ] (اِ مرکب) خلوتخانه. نهانجای. جای نهفتن. || آبخانه. مستراح.


آبشتگه

[بَ / بِ گَهْ] (اِ مرکب) آبشتگاه.


آبشتن

[بَ / بِ تَ] (مص) نهفتن. پنهان کردن.


آبشتنگاه

[بَ / بِ تَ] (اِ مرکب)نهفتن گاه. || مبرز. مستراح :
نه همی بازشناسند عبیر از سرگین
نه گلستان بشناسند ز آبشتنگاه.
قریع الدهر (از فرهنگ اسدی، خطی).


آبشتنگه

[بَ / بِ تَ گَهْ] (اِ مرکب)آبشتنگاه.



قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.