آلوزان
(اِخ) نام قریه ای بسرخس.
آلوزرد
[زَ] (اِ مرکب) قسمی آلو که میوهء آن خردتر از آلوسیاه و پوست و گوشت زرد دارد. در اوّل تُرُش خوش و چون برسد شیرین است. شاهلوک. (تاریخ طبری ترجمهء بلعمی). شاهلوج. اجاص اصفر. آلوگرده. گرده آلو. گرده.
آلوس
(اِ) در کلمهء مرکبهء چشمالوس،آغیل در چشماغیل است. و چشمالوس، دیدن بگوشهء چشم باشد، بخشم یا بناز.
آلوسن
[سَ] (اِ) قسمی زردآلوی لطیف :
پس بخور مطبوخ آلوسن تو زود
تا کند تسکین برد و هم خمود.
حکیم شیرازی (از شعوری).
آلوسه
[سَ] (اِخ) نام شهری بناحیهء نزدیک فرات، و آن را اَلوس و اَلوسه نیز گویند.
آلوسیاه
(اِ مرکب) قسمی آلو درشت تر از آلوزرد برنگ سرخ تیره. اجاص. اجاس.
آلوسیاه جنگلی
[هِ جَ گَ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب)(1) کامپوری.
(1) - Nerprun.
آل و عطاری
[لُ عَطْ طا] (اِ مرکب، از اتباع) آل عطاری. آخریان و کالای عطاری از حنا و رنگ و قند و فلفل و زردچوبه و دارچین و نخ و سوزن و سنجاق و قندرون و امثال آن. || پیله وری.
آلوفروش
[فُ] (نف مرکب) آنکه آلوبخارایی در آب خیسانیده فروشد.
آلوفروشی
[فُ] (حامص مرکب) حرفهء آلوفروش. || (اِ مرکب) دکان آلوفروش.
آلوقیسی
[قَ / قِ] (اِ مرکب) آلوقیصی. قسمی میوه بدرشتی درشت ترین هلو و آبدارتر از آن بطعم میخوش و پوستی اَملس و برنگ سرخ و سبز بهم آمیخته.
آلوکوهی
(اِ مرکب) آلویِ کوهی. نِلْک. (فرهنگ اسدی). اِدرِک. آلوچهء کوهی. و آن آلوئی باشد برنگ زرد و بطعم تلخ، شبیه به آلوچه سگک.
آلوگرده
[گُ دَ / دِ] (اِ مرکب) شاهلوک. شاهلوج. آلوزرد. رجوع به آلوزرد شود.
آلوم
(اِخ) نام محلی از توابع طهران و در آنجا معدن ذغال سنگ باشد.
آلوند
[وَ] (اِخ) اَلوند.
آلونک
[نَ] (اِ) خانهء خرد و بی ثبات و بی سامان. کوخ. کوخچه. کومه.
آلونه
[نَ / نِ] (اِ مرکب) مخفف آلگونه. غازه. سرخی.
آلوه
(اِ) آلُهْ. عقاب.
آلوی ابوعلی
[یِ اَ عَ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آلبالو. قراصیا.
آلوی بخارا
[یِ بُ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آلوی بخارایی. آلوبخارا.