احصاص

[اِ] (ع مص) بهرهء کسی را دادن. (منتهی الارب). بخش کسی را دادن. حصهء کسی فرادادن. (تاج المصادر). نصیب کسی دادن. || معزول کردن کسی را از کار. (منتهی الارب). عزل کردن کسی را از کاری.


احصاف

[اِ] (ع مص) استوار کردن. (زوزنی): احصاف امر؛ استوار و مستحکم کردن کار. احصاف حبل؛ استوار بستن رَسَن. (منتهی الارب). نیک تافتن رسن. (تاج المصادر). || احصاف ثوب؛ نیک بافتن جامه. (منتهی الارب). || گام نزدیک نهادن برفتن. بشتاب دویدن. (زوزنی). نیک دویدن. (تاج المصادر). || دور کردن. || بپایان...


احصال

[اِ] (ع مص) احصال نخل؛ غوره کردن خرمابُن. (منتهی الارب). باغوره شدن خرما. (تاج المصادر).


احصان

[اَ حَصْ صا] (ع اِ) بنده و خر.


احصان

[اِ] (ع مص) استوار گردانیدن. (منتهی الارب). محکم، مستحکم، تحکیم کردن. حصار کردن. || نگاه داشتن. نگه داشتن. || پارسا گردانیدن تزوج کسی را. (منتهی الارب). || پارسا گردیدن زن. || شوی کردن زن. شوهر کردن. || باردار شدنِ زن. || مستور شدن. نهفته گردیدن. نهفتگی کردن. (تاج المصادر). احصانِ...


احصان

[اَ] (ع اِ) جِ حِصن.


احصبان

[اَ صَ] (اِخ) موضعی است در یمن. (مراصد).


احصد

[اَ صَ] (ع ص) حبل اَحصَد؛ رَسَن محکم تافته. (منتهی الارب).


احصره

[اَ صِ رَ] (ع اِ) جِ حصیر.


احصن

[اَ صَ] (ع ن تف) حصین تر.


احصنه

[اَ صِ نَ] (ع اِ) پیکانها.


احصی

[اَ صا] (ع فعل) فعل ماضی مفرد از مصدر اِحصاء : ثم بعثناهم لِنعلَم ایّ الحزبین اَحصی لما لبثوا اَمَداً. (قرآن 18/12)؛ پس برانگیختیم آنها را تا بدانیم کدام دو فرقه نگاه داشته مر آنچه ماندند از مدّت. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و رجوع به احصاء شود.


احضاب

[اَ] (ع اِ) جِ حِضب. بانگها که از کمان برآید. آوازهای کمان. ترنگست ها. || آوازهای خوش.


احضاب

[اِ] (ع مص) رسن واژون شده را راست کردن بر چرخ آبکشی تا روان گردد. || احضاب نار؛ افروختن آتش یا هیزم افکندن در آن تا زبانه زند. (منتهی الارب).


احضاج

[اَ] (ع اِ) جِ حِضج.


احضار

[اِ] (ع مص) حاضر آوردن. (منتهی الارب). حاضر کردن. (تاج المصادر) (زوزنی). فراخواندن. بخواندن. || دویدن اسب. (منتهی الارب) (تاج المصادر). دویدن اسب و آهو و غیره.


احضار ارواح

[اِ رِ اَرْ] (ترکیب اضافی)(1)(علمِ...) عمل فراخواندن روانهای مردگان بتوسط رابطی.(2)
(1) - Spiritisme.
(2) - Medium.


احضاریه

[اِ ری یَ / یِ] (از ع، اِ) نامه ای که قاضی بدان مدعی علیه را فراخواند.


احضان

[اِ] (ع مص) بردن حق کسی: اَحضَن بحقّی؛ بُرد حق مرا. || عیب کردن کسی را: احضن الرجل و به؛ عیب کرد مرد را. (منتهی الارب).


احضان

[اَ] (ع اِ) جِ حِضن. اطراف. کران ها. کنارها. جوانب. || نواحی زمین.



با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

بازی ادبی بِیتاس

💫 بیتاس، جایی که شعر، بازی و احساس در کنار هم معنا پیدا می‌کنند.

مشاهده و دانلود

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید