ابومنصور
[اَ مَ] (ع اِ مرکب) شهد. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی) (المرصع).
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) یا بومنصور. از این شاعر در لغت نامهء اسدی این بیت برای کلمهء واق واق شاهد آمده است:
نه واق واق و نه عنقای مغربیم بگیر (؟)
نه هم بنوع زرافه نه کرگ دزواریم (؟).
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) صاحب حبیب السیر گوید: در جمادی الاول سنهء سبع و عشرین و خمسمائه (527 ه . ق.). حسن گرگانی بر دست ابومنصور و ابراهیم خیرآبادی متوجه عالم ابدی گردید.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) بنا بر نقلی کنیت ابن سَلاّر ملک العادل علی بن اسحاق وزیر ظافر عبیدی صاحب مصر است. رجوع به ابن سَلاّر... شود.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) برادر پدر جدّ اتابکان لرستان. رجوع به حبط 2 ص 102 شود.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) پدر عمر و محمد منصوربن ابی منصور مهربانی.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) رئیس خاندان معروف به آل منجم. رجوع به بنومنجم... شود.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابان حسیس (شاید جشنس)بن وریدبن کادبن مهابنداد حساس بن فروخ دادبن استادبن مهر حسیس (شاید جشنس) بن یزدجرد. منجم ایرانی پدر بنومنجم یا آل منجم. رجوع به بنومنجم شود.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی الفضل علی.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن ابی القاسم علی نوکی. ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود آرد: در این تابستان [سال 422 ه . ق.] بوالقاسم علی نوکی صاحب برید غزنین از خواجه بونصر مشکان درخواست تا فرزندان ویرا بدیوان رسالت آورد و میان ایشان دوستی چنان دیدم که از برادری بگذشته بود...
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن احمد. رجوع به ابومنصور عماره شود.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن احمدبن ازهر. رجوع به ازهری... شود.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن بروی. محمد بن محمد بن محمد فقیه شافعی. رجوع به ابن بروی... شود.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن بهرام بن خورشیدبن یزدیار. خال بهمنیار حکیم تلمیذ شیخ الرئیس بن سینا و ظاهراً او نیز یکی از فلاسفهء عصر خویش بوده است و بهمنیار کتاب التحصیل خود را در منطق و حکمتین بنام او کرده است.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن جهیر محمد بن فخرالدوله. رجوع به ابن جهیر عمیدالدوله شود.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن دهان. رجوع به ابن دهان حسن بن محمد شود.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن عبدالرزاق طوسی. از بزرگزادگان طوس. او در حدود 335 ه . ق. یا کمی پیش از آن از جانب ابوعلی احمدبن محمد بن مظفربن محتاج چغانی سپهسالار خراسان حکمرانی طوس داشت و در همین سال آنگاه که ابوعلی بر پادشاه سامانی طغیان کرد، ابومنصور جانب بوعلی...
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن عزالملوک ابوکالیجار (ملک...) آخرین پادشاه آل بویه که فضل بن علی بن حسن بن ایوب مشهور به فضلویه حسنویه در سال 448 ه . ق. بر او خروج کرد و او را محبوس ساخت فارس را تحت حکم خود درآورد و این سال آغاز ظهور دولت...
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن عساکر. فقیه شافعی عبدالرحمن بن حسن بن هبه اللهبن عبدالله دمشقی. رجوع به عبدالرحمن... شود.
ابومنصور
[اَ مَ] (اِخ) ابن علی نوکی. رجوع به ابومنصوربن ابی القاسم علی نوکی شود.
